به نقل از نشريه انقلاب اسلامی در هجرت شماره های : ۵۹۴-۵۹۵
انقلاب اسلامی : اين رشته مقاله ها تحقيق به استناد اسناد مکتوب و تحرير شده اند. با وجود ميسر نبودن تحقيق در محل، داخل کشور، اين رشته مطالعه ها را زمينه های تحقيق هائی بايد تلقی کرد که در ايران ﺁزاد می بايد بعمل ﺁيند.
ابوالقاسم خزعلى - متولد ۱۳۰۴ - بروجرد ، از راست گراهاى متحجر است كه، همراه با ديگر اعضاى شوراى نگهبان، بر اين اعتقادند كه احكام اسلام، همانها که فقه وضع کرده است لايتغير هستند . برای مثال، احتكار فقط شامل جو، گندم، كشمش و مويز می شود. در قرن بيست و يکم ، احتکار را منحصر به اين چند ماده غدائی کردن و کسانی با اين طرز فکر را عضويت «شورای نگهبان » بخشيدن ، حتی اگر هر يک از اين «فقيهان» مافيائی نساخته و در بردن و خوردن مال مردم ، و دزديدن حق رأی ﺁنها (نظارت استصوابی) شرکت نداشت ، يکی از مهمترين مشکلهای بود که در اين رژيم راه حل پيدا نمی کرد .
اين شخص از خوابنماهاى اعظم است : هر از چندى خواب می بيند البته به قول خودش خواب خمينى را مرتب می بيند . او، بدين خاطر كه از اعضاى انجمن حجتيه است، خواب ديدن او زياد بى دليل نيست. گاهى هم خواب می بيند كه در اراك در دو طرف آقاى خامنه اى و آقاى هاشمى گلپايگانى دو نفر ايستاده اند كه آن دو نفر از ائمه می باشند.
وضعيت زندگى، دوران كودكى و خانوادگى و مالى :
آية الله در باب وضعيت خانوادگى خود می گويد: خانواده ما از نظر مالى بسيار تنگدست بود، مادرم ترشى می انداخت و، از فروش آن، ماهيانه درآمدى نصيب خانواده می شد. بابت شهريه مدرسه من ماهى ۱۵ ريال بايد پرداخت می شد اما بيشتر مواقع به جاى آن به سيد جعفر يك كوزه ترشى می داديم. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى ص ۲۵) - شغل پدرم ندافى بود . در ايام بحرانى و خفقان رضا خان كه روضه ها تعطيل بود، دست مرا می گرفت و به روضه هاى مخفيانه می برد.(همان اثر، ص۲۶)
از آنجا كه آيةالله با انجمن حجتيه سر وسرى داشت، مانند رؤساى آن انجمن مرتب خواب می ديد. عماد الدين باقى در كتاب حزب قائدين يا انجمن حجتيه ميگويد: اعتقاد به ديدن خواب از جمله سوژه هايى بود كه از آن در جهت تثبيت خود بزرگ بينى و خود محورى گروه و همچنين در جهت برپا نگاهداشتن تشكيلات استفاده می شد.... خوابهاى منقول به حدى بود كه يكى از برادران كه، پيش از انقلاب از انجمن جدا شده بود، ميگفت: مثل اينكه اينها هيچوقت در بيدارى نيستند و هميشه به خواب ميروند كه امام زمان را در خواب ببينند و ايشان تأييدشان كند(در شناخت حزب قاعدين زمان ، ص۱۹۸)
آقاى حلبى رييس انجمن مدعى است كه در سالهاى ۳۲ خوابى ديده است كه امام زمان به وى امر فرموده اند كه گروهى را براى مبارزه با بهايت تشكيل بدهيد حزب (اثر پيشين، ص۳۱)
و اما خواب ديدن آية الله خزعلى: او از بچگى خواب می ديد و می گويد: حدود هشت نه سالگى شبى خواب ديدم در همان مكتب يا مدرسه سيد جعفر، آقايى مرا نوازش می كند.گفت : مرا می شناسى؟ گفتم : نه .گفت : برو يك سينى را پر از آرد كن و براى من بياور. من هم رفتم و يك سينی آرد آوردم و جلوى ايشان قرار دادم. ايشان كف مباركشان را در آن سينى گذاشتند، بلافاصله به ذهنم خطور كرد شكل كف و پنجه ايشان شبيه پنجه اى است كه روى مهرهاى نمازى قرار دارد كه زائران از مشهد حضرت رضا (ع) می آوردند. ايشان تا پنجه را پايين آوردند، فرمودند : حالا شناختى؟ گفتم : شما حضرت رضا (ع) هستيد. فرمود : بله . (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص۲۷)
در دوران تحصيلى، وضع خوبى نداشت . او می گويد: در آن زمان (۶-۷ سالگى او) امكانات مادى بسيار كم بود، مثلاً تهيه كاغذ كار بسيار سختى بود . به اين دليل، مرحوم سيد جعفر شيرازى دستور داد يك لوح حلبى تهيه و روى آن را خط كشى كنيم. پس از تهيه لوح آن را به چهار قسمت تقسيم كرديم، يك قسمت براى ديكته و يك قسمت براى سياق و دو قسمت براى دو درس ديگر. وى ما را با قرآن و كتابهاى فرايض دينى آشنا كرد. همچنين سياق و حساب و رياضى را به من آموخت. من هميشه به او علاقه داشته ام، به طورى كه الان ۷۰ سال از آن روزگار مىگذرد هرشب ايشان و ديگر اساتيدم را ياد می كنم. ( همان اثر، ص۲۴).
در مورد وضعيت درآمدى خود می گويد: زمانى ناچار شدم به صورت موقت با عنوان ميرزا، كارهاى مربوط به مغازه ها را در دفاتر بنويسم و بابت آن پولى دريافت كنم. همچنين روزنامه هاى كهنه را در جايى می خريدم و آنها را درجايى ديگر می فروختم. در هر كيلو يك ريال سود می بردم. اين درآمد در آن روزگار زياد بود. (همان اثر، ص ۳۴).
اما آية الله مدتى بعد، زمانى كه خاطراتش رامی نوشت، رويش نمی شد بگويد منظور از ميرزا بودن چه بوده است . ولى در خاطرات خود در كتاب خبرگان رهبرى می گويد: كار من فروش و ثبت و ضبط اموال مغازهاى كه لوازم كفش مانند ميخ و مقوا و... در آنجا می فروختم (خبرگان رهبرى، ص ۲۱۷) بود. همزمان با سقوط حكومت رضا شاه و اشغال ايران از سوى متفقين، به قول خودش، ۱۷ ساله بوده است. او نوشته است : كار نوشتن دخل و خرج مغازهاى را انجام می دادم و هم چنين حساب نسيه ها را تنظيم می كردم و جنسهايى بين كسبه توزيع می كردم و روزى يك ريال يعنى ماهى سه تومان از بابت آن كار در آمد داشتم . اين مبلغ در آن روزگار پول كمى نبود چون ۱۵ كيلو هندوانه را می شد با يك ريال خريد (همان اثر، ص۳۱).
خزعلی در سال ۱۳۲۷ زمانى كه ۲۳ سال داشت ازدواج كرد. او می گويد: من در سال ۱۳۲۷ با خانم طاهره كلباسی ازدواج كردم . پدر خانم اينجانب شيخ محمود كلباسى بود . توليت مدرسه حاج حسن با ايشان بود. اين مرد خيلى بى غل و غش بود كه به من پيشنهاد كرد تا دامادش شوم. ( همان، ص ۳۷)
او در باره وضعيت فرزندانش در كتاب خاطرات خود می گويد: فرزندانم نيز در خط صحيح اسلام حركت كرده اند و هيچ انحرافى در مسير آنان تا كنون ديده نشده است. آنان سخت تحت تاثير مرحوم مطهرى بوده اند . درمقابل منافقين مقاومت می كردند و به جبهه می رفتند و يكى از ايشان نيز به شهادت رسيده است. حاصل ازدواج ما نه فرزند است يكى از آنها چنان كه گفتم به شهادت رسيد. آن كه شهيد شد حسين پسر بزرگم بود . بعد از او ، به ترتيب محسن (خريدار و فروشنده كشتی هاى تجارى و كلاهبردار)- مهدى (چشم پزشك و مسئول انتشارات حيان و ناشر كتاب هويت و... در حال حاضر دهها ميليون به بانكها بدهكار است و آنها جرأت نمی كنند در اين مورد اقدامى انجام دهند. او در مصاحبه اى در سال ۷۸ با روزنامه صبح امروز گوشه اى از پاكی هاى خود را به نمايش می گذارد. او در مورد برنامه هويت می گويد: هويت يك حركت ارزشمندى است. اگر صدقه جاريه براى او (سعيد امامى) در آن دنيا باشد همين برنامه است .او در مورد سعيدى سيرجانى كه توسط سعيد امامى كشته شد می گويد: سعيدى سيرجانى با عشق آن سخنان را به زبان آورد . وقتى توبه كرد مصر بود آن حرفها را بزند و خودش را پاك كند . برنامه هويت به رغم مخالفت هاى آقايان پورنجاتى و لاريجانى ساخته شد . اما اين كه چگونه پخش شد بايد بگويم تصميم به پخش آن، در رده بسيار بالا گرفته شد و در واقع سناريوى هجوم فرهنگى را چشمان باز و تيزبين بچه هاى حافظ نظام كشف كردند كه در بالاترين رده ها تاييد شده بود و پخش شد (صبح امروز ۲۰ شهريور ۱۳۷۸). بالاترين رده، يعنی سيد علی خامنه ای ) . بعدی ها، عليرضا و محمد حسين نام دارند؛ مهدى امسال رشته پزشكى قبول شد (سال ۱۳۷۲). عليرضا در حوزه و دانشگاه درس می خواند، محمد حسين كلاس پنجم ابتدايى است(يعنى ۱۲ سالگى و يعنى اينكه آخرين فرزند او در ۵۶ سالگى او بدنيا آمده است). چهار دختر به نامهاى راضيه - مرضيه - مريم و انيسه دارم . مرضيه همسر آقاى گرمارودى است . راضيه همسر آقاى مروى (معاون قوه قضاييه) است - مريم که به او كبرى هم می گويند همسر دكتر نوحى معاون وزير بهداشت است و انيسه هم همسر معاون استاندار خوزستان میباشد. (همان اثر، ص ۳۹)
دوران مبارزه آيت الله:
خزعلی در مورد دوران مبارزه خود می گويد : من از نزديكان آيةالله نواب صفوى بودم (به نواب صفوی ، رهبر فدائيان اسلام که خود می گفت: « مجتهد متجزی » هستم و در واقع درسی نخوانده بود ، ﺁية الله خطاب می کند. در قياس با نواب صفوی، می توان فهميد خود او و ديگر ﺁيات الله عضو ملاتاريا از کدام قماش هستند ) ليكن آية الله بروجردى نظر ديگرى داشتند : آية الله بروجردى مهمترين وظيفه زندگى خود را حفظ حوزه می دانست.گذشت زمان نشان داد تمام سخنان و اقدامات ايشان در اين باره درست بود. وى می گفت : با بودن آب فراوان است كه ماهى بزرگ پرورش می يابد و آب خورد ماهى كوچك پرورش می دهد (همان اثر، ص ۵۶)
در سال ۱۳۴۹، به دليل امضاى يك اعلاميه كه در آن مرجعيت امام تاييد شده بود، به زابل تبعيد شدم و... تنها شش ما ه طول كشيد ( همان اثر، ص۱۲۵)
«آية الله» مبارزاتش را با امضاى يك نامه شروع كرد و كماكان به همين كار ادامه داد. البته علاوه بر آن، گاهى سخنرانى نيز می فرمودند .ايشان ميگويند: يكبار، هنگام سفر به سمنان امداد غيبى برايم اتفاق افتاد كه لازم می دانم توضيح دهم. ( البته امداد غيبى براى ايشان اين بود كه چرخ ماشين در رفت و ايشان زنده ماند ) ( همان اثر، ص۱۲۶)
روابط خزعلی با غير مسلمانان جالب است و نشان از درك بالاى او و دوستانش دارد : «آية الله» سال ۱۳۵۴ به زندان رفت . در مدت ۴۸ روز درسلولى بود ۲ در ۲ متر. او می گويد: هم سلولى من جوان سر تراشيده با سيمايى روشن بود كه محاسنى هم داشت. در ابتدا ، فكر می كردم شايد طلبه اى باشد. از او پرسيدم : طلبه هستيد ؟ با لهجه اى خاص خودش گفت نا . از لهجه اش تعجب كردم . دوباره فكر كردم شايد بازارى باشد كه نوع حرف زدنش و كلماتى كه به كار می برد شبيه مذهبى هاست. گفتم : از بازاريد ؟ گفت : نا. من ارمنى هستم. سلول ما به اين صورت بود كه دو متر در دو مترش در بالا و يك متر در دو مترش پايين ساخته شده بود. به همين علت بين من و او فاصله اى بود. اما با وجود اين همه ترس من اين بود كه مبادا دست يا ترشح دستش به من بخورد . از اين رو، به او گفتم : هم من و هم تو استحمام و نظافت را رعايت می كنيم . اما مقررات مذهبى ما به گونهاى است كه اجازه دست دادن به يكديگر را نمی دهد. بنابراين نبايد ترشحات دست شما به لباس من اصابت كند چون در اين جا، شستن لباسها و حتى بدن كار سادهاى نيست. (همان اثر، ص۱۲۹)
البته اين نوع « نظريات انقلابى» را هم قماش های او، همه ، داشتند. اينها انسانهاى ديگر را نجس فرض می كردند. البته «آية الله » مانند ديگر آيات بسيار وسواس بود . او می گويد: چون در آن سالها خيلى جوان بودم و خيلى وسواس داشتم، از وضو گرفتن در قهوه خانه اكراه داشتم. چون هر كسى به آنجا می آمد آلودگى ايجاد مىكرد . اين دو نفر (نگهبانان او) ميرفتند از چاه آب می كشيدند و می آوردند. من وضو می گرفتم ( همان اثر، ص ۹۲)
البته گويا خمينى اين وسواس را در پاريس ترك كرده بود. زيرا حجت الاسلام مسعودى خمينى می گويد: امام در ابتدا بر اين باور بودند كه در درسشان هم می فرمودند كه كفار كتابى نجس محسوب می شوند و اين نجاست سياسى است. ولى به نظر می رسد با توجه به عملكرد خود ايشان در فرانسه از اين فتوى عدول كرده باشند و حق هم اين است كه كفار كتابى اگر موحد باشند - همچنان كه غالباً اين افراد ادعا مىكنند كه موحدند - پاك هستند. امام روى اين جهت ابايى نداشتند كه با دست مرطوب ميله هاى منزل مزبور را لمس كنند.( ميله هاى منزل در نوفل لوشاتوى فرانسه) (خاطرات مسعودى خمينى، جواد امامى، ۱۳۸۱، مركز استاد انقلاب اسلامى، ص ۳۸۹)
يكى از مبارزات ايشان در قبل از انقلاب مخالفت با سينما بود و در اين مورد هم خود او اغراق می كند وهم راوى خاطراتش. او می گويد: يكى از پولداران(رفسنجان) اين شهر سينمايى تأسيس كرده بود. با توجه به فيلمهاى زيانبخش آن زمان كه به منظور انحراف اخلاقى جوانان تهيه می شد ، وظيفه خود می دانستم در مقابل آن بياستم. سرمايه داران رفسنجان نود ميليون تومان!! هزينه كردند تا مرا از بين ببرند (راوى :اين مبلغ برابر با ميلياردها تومان امروزى بود . همان اثر، ص ۹۰)
خزعلی در مورد دوران مبارزه خود می گويد : من از نزديكان آيةالله نواب صفوى بودم (به نواب صفوی ، رهبر فدائيان اسلام که خود می گفت: « مجتهد متجزی » هستم و در واقع درسی نخوانده بود ، ﺁية الله خطاب می کند. در قياس با نواب صفوی، می توان فهميد خود او و ديگر ﺁيات الله عضو ملاتاريا از کدام قماش هستند ) ليكن آية الله بروجردى نظر ديگرى داشتند : آية الله بروجردى مهمترين وظيفه زندگى خود را حفظ حوزه می دانست.گذشت زمان نشان داد تمام سخنان و اقدامات ايشان در اين باره درست بود. وى می گفت : با بودن آب فراوان است كه ماهى بزرگ پرورش می يابد و آب خورد ماهى كوچك پرورش می دهد (همان اثر، ص ۵۶)
در سال ۱۳۴۹، به دليل امضاى يك اعلاميه كه در آن مرجعيت امام تاييد شده بود، به زابل تبعيد شدم و... تنها شش ما ه طول كشيد ( همان اثر، ص۱۲۵)
«آية الله» مبارزاتش را با امضاى يك نامه شروع كرد و كماكان به همين كار ادامه داد. البته علاوه بر آن، گاهى سخنرانى نيز می فرمودند .ايشان ميگويند: يكبار، هنگام سفر به سمنان امداد غيبى برايم اتفاق افتاد كه لازم می دانم توضيح دهم. ( البته امداد غيبى براى ايشان اين بود كه چرخ ماشين در رفت و ايشان زنده ماند ) ( همان اثر، ص۱۲۶)
روابط خزعلی با غير مسلمانان جالب است و نشان از درك بالاى او و دوستانش دارد : «آية الله» سال ۱۳۵۴ به زندان رفت . در مدت ۴۸ روز درسلولى بود ۲ در ۲ متر. او می گويد: هم سلولى من جوان سر تراشيده با سيمايى روشن بود كه محاسنى هم داشت. در ابتدا ، فكر می كردم شايد طلبه اى باشد. از او پرسيدم : طلبه هستيد ؟ با لهجه اى خاص خودش گفت نا . از لهجه اش تعجب كردم . دوباره فكر كردم شايد بازارى باشد كه نوع حرف زدنش و كلماتى كه به كار می برد شبيه مذهبى هاست. گفتم : از بازاريد ؟ گفت : نا. من ارمنى هستم. سلول ما به اين صورت بود كه دو متر در دو مترش در بالا و يك متر در دو مترش پايين ساخته شده بود. به همين علت بين من و او فاصله اى بود. اما با وجود اين همه ترس من اين بود كه مبادا دست يا ترشح دستش به من بخورد . از اين رو، به او گفتم : هم من و هم تو استحمام و نظافت را رعايت می كنيم . اما مقررات مذهبى ما به گونهاى است كه اجازه دست دادن به يكديگر را نمی دهد. بنابراين نبايد ترشحات دست شما به لباس من اصابت كند چون در اين جا، شستن لباسها و حتى بدن كار سادهاى نيست. (همان اثر، ص۱۲۹)
البته اين نوع « نظريات انقلابى» را هم قماش های او، همه ، داشتند. اينها انسانهاى ديگر را نجس فرض می كردند. البته «آية الله » مانند ديگر آيات بسيار وسواس بود . او می گويد: چون در آن سالها خيلى جوان بودم و خيلى وسواس داشتم، از وضو گرفتن در قهوه خانه اكراه داشتم. چون هر كسى به آنجا می آمد آلودگى ايجاد مىكرد . اين دو نفر (نگهبانان او) ميرفتند از چاه آب می كشيدند و می آوردند. من وضو می گرفتم ( همان اثر، ص ۹۲)
البته گويا خمينى اين وسواس را در پاريس ترك كرده بود. زيرا حجت الاسلام مسعودى خمينى می گويد: امام در ابتدا بر اين باور بودند كه در درسشان هم می فرمودند كه كفار كتابى نجس محسوب می شوند و اين نجاست سياسى است. ولى به نظر می رسد با توجه به عملكرد خود ايشان در فرانسه از اين فتوى عدول كرده باشند و حق هم اين است كه كفار كتابى اگر موحد باشند - همچنان كه غالباً اين افراد ادعا مىكنند كه موحدند - پاك هستند. امام روى اين جهت ابايى نداشتند كه با دست مرطوب ميله هاى منزل مزبور را لمس كنند.( ميله هاى منزل در نوفل لوشاتوى فرانسه) (خاطرات مسعودى خمينى، جواد امامى، ۱۳۸۱، مركز استاد انقلاب اسلامى، ص ۳۸۹)
يكى از مبارزات ايشان در قبل از انقلاب مخالفت با سينما بود و در اين مورد هم خود او اغراق می كند وهم راوى خاطراتش. او می گويد: يكى از پولداران(رفسنجان) اين شهر سينمايى تأسيس كرده بود. با توجه به فيلمهاى زيانبخش آن زمان كه به منظور انحراف اخلاقى جوانان تهيه می شد ، وظيفه خود می دانستم در مقابل آن بياستم. سرمايه داران رفسنجان نود ميليون تومان!! هزينه كردند تا مرا از بين ببرند (راوى :اين مبلغ برابر با ميلياردها تومان امروزى بود . همان اثر، ص ۹۰)
بعد از انقلاب و مبارزه با دكتر على شريعتى و نظريات او:
«آية الله»، بعد از انقلاب ، منشاء بسيارى از درگيرىها با جوانان بود . در همان اوايل، با ايجاد درگيرى ميان جوانان و تقسيم آنها به مسلمان و كمونيست در اهواز درگيرى هاى زيادى برپا كرد. او در آن زمان به همراه «آية الله» جنتى، موجبات درگيرى هاى بسيارى را در استان خوزستان بوجود آوردند. در قسمت زيرمی بنينيم كه تا كجاى مسائل را اينها ديده اند و چگونه در پى ايجاد مشكل بر سر راه انقلاب بوده اند: خزعلی مىگويد: يكى از خاطرات جالب من ، در اوج مبارزات مردم اهواز بر ضد رژيم شاه، تلفن شهيد مطهرى به اين جانب بود... كه از من خواست فوراً به تهران بروم. مرحوم مطهرى گفت: عدهاى جمع شده اند تصميم دارند هنگامى كه امام وارد فرودگاه مىگردد، خانواده رضايی ها را به فرودگاه ببرند كه به امام خير مقدم بگويند. ايشان اضافه كرد با توجه به اين كه اينها كافرند بهتر است شما فوراً به تهران بياييد و... ( همان اثر، ص ۱۴۳)
بعد از پيروزی انقلاب، «آية الله » وارد قضاوت می شود و به راهى می رود كه ديگر جانيان رفتند. او در مورد اعدام آشورى می گويد: خاطره اى كه دارم مربوط به حبيب آشورى است. من اين مرد را با توجه به يكى از آثارش به ۱۳ مورد ارتداد محكوم كردم. مثلاً در رابطه با صفت رحمان گفته بود كه رحمت همين ابر و باران و چيزهاى ظاهرى است. در حالى كه رحمان موجود مستقل به ذات و مشرف بر همه موجودات است.(دليلی محکم تر از اين بر ارتداد و اعدام يک انسان می توان يافت؟! اگراين ﺁدمکش موسی و شبان » مولوی را خوانده بود و بوئی از انسانيت برده بود ..)
يك بار، دكتر بهشتى كه به قم آمد، آشورى هم آنجا بود. به من گفت آيا در صدور حكم ارتداد آشورى عجله نكرده اى. من به ايشان گفتم نه هيچ عجله اى در كار نبوده است. رحم دلى ايشان حتى در باره چنين مرتدى در خور تحسين است. (همان اثر، ص۱۵۲).
"آية الله "، همزمان با قضاوت، با انجمن حجتيه همكارى می كند و در شوراى نگهبان نيز در کار مميزی قانون مصوب مجلس است . تا اينكه خمينی طى نامهاى به او گوشزد می كند از انجمن كناره گيرى كند. عمادالدين باقى می گويد: آيةالله امام خمينى در مورد خزعلى می گويد : شما ديگر در رابطه با من با آنها ارتباطى نداشته باشيد، نام من نباشد تو می خواهى با اينها كار بكنى بكن.(در شناخت حزب قاعدين زمان، ص ۲۳۷)
خزعلی می گويد: در پى صحبت با امام، نظر به سازماندهى و گستردگى انجمن حجتيه، امام به من فرمودند كه بر اين گروه نظارت كنم و به ايشان گزارش نمايم. از ايشان درخواست كردم تا حكمى كتبى به من بدهند. ايشان گفتند نيازى به اين مسئله نيست ولى به علت سوء استفادههاى بعضى افراد انجمن آنهم در حد فرديت نه خود انجمن، اينگونه براى ديگران مطرح كردند كه بودن اينجانب در انجمن دليل بر تأييد امام بر كل انجمن است. امام هم از ۱۲ رمضان ۶۰ اين نظارت را از من گرفتند. (در شناخت حزب قاعدين زمان،ص ۲۳۷)
در ادامه، او پرده از برخى اعمال مرموز در رابطه با جريانات قانون گذارى و دودوزه بازى هاى بين خودشان بر می دارد. بنا بر قاعده ، هر لايحه اى بايد ابتدا مطرح و به بحث گذاشته شود و اگر تصويب شد، شوراى نگهبان ﺁن را بررسى كند و در باره اش نظر بدهد. اما خزعلی می گويد: روزى در مجلس شوراى اسلامى بودم . بحث در مورد يك لايحه دو فوريتى بود . آقاى جنتى هم آنجا بود. روز پيش از آن ايشان براى مطرح كردن مسئله مهمى پيش امام رفتند. امام هم گفتند اگر يك يا چند نفر معتمد آن موضوع را تاييد كنند با آن موافقت خواهم كرد. آقاى رجايى اين موضوع را با من در ميان گداشت. با اين كه جلسه مهمى در مجلس برقرار بود با آقاى جنتى به جماران رسيدم و با امام درباره موضوعى كه آقاى رجايى مطرح كرده بودند ، صحبت كردم و موافقت خود را درباره آن اعلام كردم و گفتم مصلحت مردم در تاييد آن موضوع است. امام فوراً موافقت خود را اعلام كردند (همان اثر، ص۱۵۴) . اما اين لايحه ، اجرای بخشی از کودتای ملاتاريا بر ضد منتخب مردم ايران ، بنی صدر ، بود . ظاهر ﺁن، « سلب اختيارات همايوني» (شاه ) و اما باطن ﺁن ، تصرف بانک مرکزی بود. هم برای اجرای سازش پنهانی اکتبر سورپرايز و هم برای سازمان دادن فسادهای بزرگ . ادعای دروغشان چنان ﺁشکار بود که خمينی نيز ناچار شد به بنی صدر قول بدهد جلو تصويب لايحه را بگيرد. به هاشمی رفسنجانی پيغام داد : لايحه را تصويب نکنيد. خزعلی و جنتی نزد خمينی رفتند و استدلال کردند که تصويب نشدن اين قانون ، تضعيف مجلس است. بايد دوره مجلس ششم می رسيد تا مشت اين دروغ زنان باز می شد . نه تنها مردم ايران شاهد می شدند که اين زورپرستان برای مردم رأی قائل نيستند تا در انديشه قوت و ضعف مجلس باشند ، نه تنها امروز مجلس را پوچ کرده اند، بلکه ﺁن روز نيز ، عملشان تضعيف مجلس و ﺁلت کودتای خائنانه کردن ﺁن بود .
وى در جايى ديگر باز در همين باره می گويد: امام در جلسات خصوصى خواسته هايى داشت و می خواست خبرگان در تدوين قانون اساسى آنها را تصويب كنند. ولى می خواست آنها را به طور غير علنى و بدون حضور نمايندگانى كه محرم نبودند مطرح كند. از اين رو دكتر بهشتى، با درايت و عهده دارى مناسب جلسات، توانست تمام منويات رهبر انقلاب را از تصويب بگذراند يكى از نكات جالب در يكى از جلسات خبرگان اين بود كه شهيد بهشتى، ابوالحسن بنى صدر را در چند مورد خطاب قرار داد. سئوال هايى از او كرد ولى بنى صدر از جواب دادن درماند و به اين ترتيب مشخص شد كه اين شخص هيچ چيزى از نظر فرهنگى و علمى در چنته ندارد.( همان اثر، ص ۱۵۳ )
اما نه تنها ﺁية الله قلابی دروغ می نويسد و هيچگاه بهشتی از بنی صدر يک سئوال نيز نکرد، بلکه بهشتی ، بنا بر ساخته خزعلی هم، در مقام سئوال کننده نبود ، در مقام پاسخ دهنده بود. دروغی که خزعلی ساخته است ، پوششی بر دو واقعيت مهم است : ۱ - خزعلی نزد بنی صدر رفت و گفت : امام توسط من به شما پيغام داده اند که خود را برای تصدی مقام اول حفظ کنيد و وارد مخالفت با ولايت فقيه نشويد. ۲ - برغم اين وعده، او مخالف اصلی ولايت فقيه بوده و مانع از تصويب ولايت مطلقه فقيه شده است. در حقيقت، بهشتی به تصويب رساندن ولايت مطلقه فقيه را کارگردانی می کرد : او که در شورای انقلاب به پيش نويس قانون اساسی رأی داده بود، در مجلس خبرگان ، رأی خود را فراموش کرد و بظاهر، مجری دستورهای محرمانه خمينی شد. اما در باطن، برای خود اختيارات مطلقه به تصويب می رساند. توضيح اينکه پيشنهادی به امضای منتظری و حسن ﺁيت ارائه شده بود که برای « رهبر » ۱۶ اختيار (ولايت مطلقه ) قائل ميشد. بهشتی ذيل ﺁن، بندی را افزوده بود که به «رهبر » اجازه می داد اختيارات خود را تفويض کند. خيال او اين بود که به رياست جمهوری برسد و خمينی اختيارات خود را به او تفويض کند. کاری را که او نتوانست ، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی، با بازنگری در قانون اساسی ، کردند و خامنه ای صاحب ولايت مطلقه شد!
بنی صدر ۹ دليل - دو دليل از ﺁنها از طالقانی بود - در مخالفت ولايت فقيه با تصريحات قرﺁن ارائه و خطر استقرار استبدادی به نام دين را خاطر نشان کرد . نه بهشتی که جوادی عاملی را به پاسخگوئی برانگيختند. او نيز نتوانست پاسخ گويد. چون بنی صدر، جدا گانه ، با منتظری نيز صحبت کرده و او به نظارت فقيه قانع شده بود، در پاسخ گفتند : ما می خواهيم نظارت فقيه باشد که مشروطيت تکرار نشود. پس از ﺁن اختيارات صرف نظر شد. در متن اوليه ۱۱۰ ، بخشی از اختيارات فرماندهی کل قوا نيز نبود. به پيشنهاد حسن ﺁيت - بنا بر مأموريت - در جلسه عمومی مجلس افزوده شد.
و نيز بنی صدر دو انتصاب خمينی را خلاف قانون اساسی دانست . از جمله به دليل مجتهد نبودن دو منصوب او . در باب سواد بهشتی، چند يادﺁوری بموقع است : ۱ - بنی صدر نصب بهشتی به رياست شورای انقلاب و موسوی اردبيلی را به دادستانی کل ، خلاف قانون اساسی می دانست به سه دليل : يکی اينکه اين دو مجتهد نيستند و دو ديگر اينکه عادل نيستند و سه ديگر اينکه با ديوان کشور شور نشده است. بنا بر اين ، انتصابشان خلاف قانون اساسی است. ۲ - در ۲۵ اسفند ۱۳۵۹، در جلسه ای که به فراخوان خمينی و در حضور او تشکيل شده بود، بهشتی به خمينی گفت : ما با ﺁقای بنی صدر نمی توانيم کار کنيم . زيرا ايشان خود را انديشه قرن و ما را بی سواد می دانند. بنی صدر جمله او را کامل کرد : بی سواد و بی دين . خمينی خنديد و در پاسخ اعتراض بنی صدر که اين دو فاقد صفاتی هستند که قانون اساسی برای دارندگان اين دو مقام قائل شده است، نگفت : اين دو مجتهد هستند . روزگار را ببين که حالا موسوی اردبيلی، دم از مرجعيت تقليد نيز می زند ! و ۳ - فيلسوف و فقيه بی بديل ، مهدی حائری يزدی ، در خاطرات خود، تحصيلات حوزوی بهشتی را در حد سطح ، ارزيابی کرده است (ص ۱۳۸ خاطرات ) يعنی مجتهد نبوده است.
«آية الله» مانند ديگر دوستانش در مورد دكترشريعتى ميگويد: به همين علت اجانب براى ما حسينيه ارشاد ساختند. يادم می آيد مؤمنين آن جا را يزيديه اضلال می خواندند. چون حمله به دستگاه پهلوى چاشنى روز بود، بعضى مواقع به رژيم در حسينيه ارشاد حمله می شد . اما اين براى اغفال مردم بود. با شروع كار حسينيه كمكم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد می خواستند در بين مردم چنين چيزى را جا بيندازند كه روشنفكر جايش در حسينيه ارشاد و واپس گرا جايش در مساجد است. در حسينيه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجويان جمع می شدند كه البته خود يك خطر بود. مرحوم مطهرى و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود اين توطئه را خنثى كردند. حسينيه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بين دانشجو و روحانى و ديگر گروه ها و دسته هاى مردم بود. مرحوم مطهرى نخستين كسى بود كه پى برد حسينيه ارشاد خلاف ارشاد مردم حركت ميكند . يك روز ايشان به من و مرحوم هاشمى نژاد گفت: من نسبت به آينده اسلام احساس خطر می كنم چون اين شريعتى و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمی فهمند. مرحوم مطهرى مستقيم و غير مستقيم خطر مذكور را در مجامع و مجالس بازگو كرد و حتى اين مسئله تا حدودى منجر به انزواى ايشان گرديد. ( همان اثر، ص۱۳۵). وى ادامه می دهد: البته اكنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دكتر شريعتى روشن شده است. افراد انقلابى ما گاهى او را در رديف مطهرى و بهشتى قرار می دادند كه البته براى من تأثر آور بود.
وى ادامه می دهد: آن زمان اگر حرفى می زديم ممكن بود برخى تصور كنند چون شريعتى را به چشم يك رقيب می بينيم اين نظر را درباره او داديم . ولى اكنون وضعيت تغيير پيدا كرده است می توانيم واقعيت ها را به مردم بگوييم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص۱۳۷)
وى خاطرهاى دارد از دكتر شريعتى كه جالب است. می گويد: دريك جلسه اى كه اينجانب، شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، شهيد مفتح و آقاى هاشمى رفسنجانى حضور داشتند (در منزلى نزديك سيد خندان در خانه فردى به نام صادق پيراهن دوز) ما تعرضاتى به شريعتى - كه در آن جلسه نيز حضور داشت - كرديم. البته مرحوم بهشتى تعرضاتش غير صريح بود . ولى من و شهيد مطهرى صريح و روشن عليه شريعتى موضعگيرى كرديم. دكتر شريعتى در اين جلسه ادعا كرد كه من پشتيبان روحانيت هستم. مرحوم مطهرى ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا ميكنيد كه وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهاده ايد. ولى واقعيت اين است كه آقاى طالقانى اين كار را بيست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه يك خربوزه فروش هم براى روحانيت احترام قائل نشديد. چون شما گفته ايد روحانيون اگر صداى خوبى داشته باشند روضه خوان می شوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصرى داشته باشند مسئله گو می شوند و اگر اين دو را نداشته باشند امام جماعت می شوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص۱۳۶).
«آية الله» اين فرق را با امامش دارد و ﺁن اينكه خمينی ، در ظاهر، خود را مخالف شريعتى نشان نمی داد. اما ، در باطن، دستور می داد او را بكوبند. حال ﺁنکه خزعلى علنى شريعتى را به اصطلاح «علما»، مورد هجمه قرار می دهد. البته جز دروغ و بهتان در چنته ندارد و کارش وارد كردن چماق تكفير بر سر شريعنى، است. از امثال او نيز انتظار استدلال نبايد داشت.
محتشمى، در اين مورد، می گويد: بعد از رحلت حضرت امام، در يكى از بولتن ها، مطلبى از آقاى سيد حميد روحانى نقل شده، مبنى بر اينكه ايشان، در يك نشست دانشجويى، گفته است: آقايان محتشمى و فردوسى پور خدمت امام رسيدند و از معظم له شنيدند كه فرمود: اگر شريعتى را مسلم می دانستم از او به عنوان مرحوم ذكر می كردم! در حالى كه اين مطلب به هيچ وجه صحت نداشت و خود آقاى روحانى هم در پاسخ به سئوال من كه آيا چنين مطلبى را اظهار كرده، اين نقل را تكذيب كرد. واقعيت همان است كه اينجانب در خاطراتم آورده ام و آن بحث عنوان شهيد بود كه امام زير بار نرفتند.(خاطرات سياسى جلد ۲، سيد على اكبر محتشمى، خانه انديشه جوان، ۱۳۷۸، ص ۲۷۵)
آقاى محتمشى ، در مقام توضيح، ادامه می دهد: قبل از ظهر بود كه آقاى فردوسى پور را ديدم گفت وقتى به خانه برگشتم، چند دقيقه اى نگذشته بود، كه حاج ابراهيم آقا آمد و گفت امام گفتند زود بياييد. بلافاصله رفتم و خدمت امام رسيدم. پيش نويس تسليت ( تسليت براى دكتر شريعتى) روى ميز كوچك مطالعه امام بود. امام گفتند دكتر شريعتى خوب می نوشت و خوب سخنرانى می كرد ولى اشتباهاتى داشت كه كاش آن اشتباهات را نمی داشت. از جمله اشتباهات او توهين به برخى علما و بزرگان دين مثل علامه مجلسى و خواجه نصير طوسى بود و يا مسئله اسلام منهاى روحانيت كه ايشان تبليغ می كرد. بعد ايشان گفتند : آنچه در اين تسليت نامه نوشته ايد مطلق است و شما تمام نوشته هاى او را تاييد كرده ايد و اين درست نيست. اگر پرانتز باز كنيد و برخى از آنها را استثنا كنيد آبروى او را برده ايد. بنا براين چه اصرارى داريد اين كار را بكنيد. آقاى فردوسى پور موضوع دوم (برگزارى فاتحه براى دكتر شريعتى) را مطرح كرد و توجيه آقاى دكتر يزدى را نيز اضافه نمود. امام در پاسخ علاوه بر اشكالى كه به نظر دوستان رسيده بود گفتند: بايد بدانيد كه شما نمی توانيد خودتان را از من جدا كنيد. آنچه شما انجام می دهيد به من نسبت داده می شود و... و حضرت امام پاسخى براى تسليت دانشجويان به اين مضمون نوشتند. جناب آقاى دكتر يزدى ايده الله تعالى - پس از اهداى سلام، تلگرافهاى زيادى از اروپا و از طرف انجمنهاى اسلامى و دانشجويان در مرگ آقاى شريعتى به اينجانب رسيده است. مرگ فرد مهم نيست، مرگ جامعه مهم است. اگر جامعه بميرد آمريكا مسلط می شود. اگر جامعه بميرد اسراييل مسلط می شود. اگر جامعه بميرد رضا خان مسلط می شود.... - محمد منتظرى بار ديگر نامه را برد تا امام متن آن را عوض كند. ولى امام گفت «جواب همين است» - وقتى دانشجويان و انجمنهاى اسلامى و اتحاديه از جريان برخورد با دكتر مطلع شدند برآشفتند و او را آماج انتقاد و اعتراض كردند. روز پانزدهم شعبان بود و موسم زيارت.امام عازم كربلا بودند فردوسى پور امام را می بيند.. می گويند: الان عازم كربلا هستم و نمی دانم نامه كجاست بياييد كربلا تا چيزى بنويسم. نامه اى كه حضرت امام از كربلا مرقوم فرمودند اين بود. جناب آقاى يزدى ايده الله تعالى - پس از اهداى سلام، تلگرافهاى زيادى از اروپا و آمريكا از طرف اتحاديه انجمنهاى اسلامى و دانشجويان در اروپا و آمريكا از بخشهاى مختلف و از ساير برادران مقيم خارج كشور - ايدهم الله تعالى - در فقد دكتر على شريعتى واصل شد و چون جواب به تمام آنها از جهاتى ميسر نيست و تفكيك صحيح نمی باشد. از جنابعالى تقاضا دارم تشكر اينجانب را به همه برادران محترم - ايدهم الله تعالى- ابلاغ نماييد اينجانب در اين نفسهاى آخر عمر اميدم به طبقه جوان عموماً و دانشجويان داخل و خارج اعم از روحانى و غيره می باشد. و...(خاطرات سياسى جلد ۲، سيد على اكبر محتشمى، خانه انديشه جوان، ۱۳۷۸، ص ۲۷۷-۲۸۰)
خزعلی، بعد از فداكارى هاى بسيار در سطح ملى و فرا ملى ، از شوراى نگهبان خارج شده و به صورت آزاد كار ميكند : هر جا نياز به زور بود او به طور خودسر عمل می كند. او در مورد خشونت و دين و مردم ، نظرات جالبى دارد . توجه کنيد. «آية الله » می گويد: اگر دين، دين خشن نيست، پس چرا پيامبر جنگ كرد. می گويند چرا روزنامه ها را تعطيل كردند. يا للعجب! می گويند چرا توهين كننده هاى به امام حسين را تعطيل كرديد. اين روزنامه ها براى جوانى كه قبل از عيد كشته شد يك خط ننوشتند در عوض براى عبدالله نورى ۱۷ هزار برابر امام نوشتند... براى شهردار منحرف ۱۰ هزار برابر امام نوشتند...
- جهاد يعنى ريختن خون دشمن هنگامى كه عقايد مردم را سست كند، امر به معروف يعنى خانم چهره ات را بپوشان، آقا ماليات سنگين نگير... پول برق و گاز را بالا نبر، به مردم فشار نياور. اينها نهى از منكر است....
- اين چه حرفى است كه می گويند اگر مردم خواستند. مردم چه كاره اند؟ مردم احكام خدا را اجرا می كنند. مردم محترم و عزيزند اما براى اجراى احكام خدا، نه براى بر هم زدن احكام خدا. (يا لثارات الحسين، شماره۸۰،ص۴). اين حرفها را کسی امروز می زند که ديروز نزد خمينی رفته بود تا نکند پس گرفتن لابحه ای که حکومت رجائی به مجلس داده بود، موجب تضعيف مجلس شود !
بديهی است ارسطو زده کم مايه ای که خزعلی است خشونت زدائی را خشونت گرائی می خواند. وقتی قدرت اصل و زور و دروغ روش شدند، انسان نيز از فطرت خود بيگانه و خزعلی می شود.
خزعلی در مورد مطبوعات مىگويد: اين روزنامه هاى جديد "ولد حرام" هستند من يقين دارم كه از آمريكا دستور دارند كه در ايران به مقدسات توهين كنند و توهينى كه طى اين ۲ سال اخير به مقدسات شده در طول تاريخ حكومت "آريامهرى " نشده است ... امروز ديگر وقت سكوت نيست مثل دوران نواب صفوى است كه يكى از انقلابيون آن زمان قصد كشتن كسروى را كرد. وقتى در خيابان نتوانست او را به قتل برساند در دادگاه كسروى را با يك پاره آهن كشت، امروز هم مثل همان دوران است. ( روزنامه خرداد۷۸/۷/۷)
«آية الله» می گويد: چهار تا قلم بدستى كه از سوى آمريكا حمايت مى شوند عليه مبانى دينى و مقدسات مى نويسند. معاون وزير ارشاد سابق آقاى بورقانى كه ۱۳ سال در آمريكا بوده و سعيد حجاريان رانده شده وزارت اطلاعات هستند كه دارند با ما بازى می كنند. (آفتاب امروز ۸.۷.۷۸ قسمت هاى از سخنرانى آيتالله خزعلى)
وى در محكوميت حجاريان می گويد: آقاى حجاريان! تو هم به قرآن توهين كرده اى، تو نبايد ديگر اينجا زندگى كنى.( روزنامه آزاد ۱۱/۷/۷۸، آيتالله خزعلى) .
در مورد ديه نيز ، ﺁية الله «نظرى انقلابى» دارد و می گويد: در مورد برابرى ديه زن و مرد، من اينها را قبول ندارم. براى ما آية الله درست كرده اند، مجتهد ساخته اند. وى ضمن رد اجتهاد سايرين اظهار داشت: اينها مجتهدين مصنوعى اند مگر قانون اسلام قابل تغيير است. شوراى نگهبان براى انتخابات آتى بايد نظارتش را از الان محكم كند (لثارات الحسين، شماره ۲۰ – ۲۰۶ آذر ۱۳۸۱).
«آية اللهی » که خود را واجد شرايط اجتهاد می داند، در حال حاضر، دبير كل بنياد بين المللى غدير است . او، در يكى از سخنان گوهر بار خود، می گويد: عيد واقعى عيد غدير است و اگر عيد نوروز را عيد واقعى بدانيم در آن دنيا چگونه جوابگوى حضرت على (ع) باشيم؟
اين «آية الله» علاوه بر آن از اعضاى برجسته مجلس خبرگان رهبرى است كه در آن مجلس كه بايد ناظر بر قول و فعل «رهبر» باشد، سخنرانى غرائى در مورد آقاجرى کرده كه قابل خواندن است . وى در بخشى از سخنان خود در مورد آقاجرى و خاتمى گفته است: آقايى با كمال وقاحت گفت ماركس گفته است «كه دين تخدير جامعه است. من می گويم دين تخدير جامعه و ملت است» و به ائمه توهين كرد. تو مردك به ائمه توهين می كنى؟ قاضى نوشت مرتد است. كسى كه اين طور توهين كند چيز ديگرى افزون نگويد. بعد آقايى (خاتمى) گفت اين مرد مورخ متدين جايش خالى است و من هم در خبرگان عرض كردم بله جايش خالى است در قبرستان. چون حكم اوليه اعدامش صادر شده آن هم نه در قبرستان مسلمين، قبرستان لائيك و مردم بى دين. اين «آية الله» مخوف بارها و بارها چنين احكامى در مورد افراد صادر كرده و آنها را به جرم ارتداد و باغى و طاغى به اعدام محكوم كرده است.
او كه « مورخ نابغه اى!» است ، در يك سخنرانى، ميگويد :افرادى مثل تقى زاده و محمد على جمال زاده كسانى هستند كه دين نداشتند و مملكت و مخازن نفتى را، به راحتى در اختيار بيگانه و اجنبى گذاشتند. اما يك مرد ايستاد و به آمريكا تندى كرد در نتيجه نفتمان و مملكتمان مال خودمان شد.
ﺁيا او نمی داند تقی زاده «روحانی » بود . جمال زاده نويسنده بود و در کار واگذار کردن امتياز نفت به بيگانه نبود. اما ﺁن مرد که نفت را ملی کرد، مصدق بود . و ﺁنها که بارديگر امتياز فروشی را باب کردند، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و خاتمی هستند .
وى همچنين در مورد نامه ۱۳۵ نماينده به رهبرى مدعى شد كه مداركى دارد مبنى بر اينكه نامه ۱۳۵ نفر نماينده مجلس به مقام رهبرى با دستور يك نفر ساكن آمريكا نوشته شده است. (باز اين همان کس است که نزد خمينی رفته بود تا شهادت بدهد پس گرفتن لايحه رجائی ، تضعيف مجلس است ) كه البته اين مدرك هم مانند مدارك دوست عزيزش مصباح يزدى در مورد چمدانهاى دلار ، وجود خارجی ندارد . او از مصباح يزدى به عنوان شهيد مطهرى دوم ياد كرده و با تقدير از وى به حوزه علميه به دليل پرورش چنين شخصى تبريك گفته است؟
«آية الله » درباره آزادى مطبوعات می گويد : ما يك روزنامه خوب در كشور داريم كه آنهم كيهان است. من در ابتداى رياست جمهورى آقاى خاتمى به ايشان گفتم : اينقدر آزادى ندهيد! اين اشتباه است. اما ايشان اذعان داشتند دين را بايد طورى تفسير كرد كه به آزادى لطمه نزند. حالا ديديد چطور شد روزنامه نويسان سلام و خرداد و صبح امروز و نشاط قلم آمريكا و اسراييل و تركيه را لاى انگشتانشان می فشارند. (كار و كارگر ۳۰ تير ۷۸)
خزعلی با اشاره به جنگ و شهردار تهران می گويد : امام (ره) جوانها را از كنار درياى خزر به اروند رود و در مقابل مسلسلهاى صدامى كشاند. آنجا شهوت رانى بود و اينجا شهادت . آن جوانان با شوق آمدند و اين فتح نمايان را كردند. هم اكنون يك شهردار لايق با زندگى ساده و خدمت شايان روى كار آمده كه شور و شوق فراوانى در مردم بوجود آورده آنها انسانهاى فوق العاده اى نيستند اما انسانهاى دين باور و در مقام خدمت به مردند. (گفتگوى با خبرگزراى دانشجويان - ايسنا) . مقصود او احمدی، تروريستی است که به خواست مافياه ای نظامی - مالی ، شهردار تهران شده است.
با اينهمه « امام » ، « امام » کردن های خزعلی، نبايد پنداشت کسانی مثل او طرفدار خمينی بوده اند و يا هستند. ادعای او روايت است. اما درايت يا ﺁنچه را مردم ايران ديده اند اين بوده است که انجمن حجتيه را رژيم شاه بر ضد خمينی بکار می برد . اما اين حزب که از قدرت جدائی ناپذير است ، بعد از انقلاب، خود را به خمينی چسباند. خمينی نيز از بيم ﺁنکه حجتيه سرانجام صاحب رژيم او شود، مجبور از انحلالش کرد. اما بعد از خمينی ، با «رهبر» شدن خامنه ای ، از نو ، روش تصرف قدرت را در پيش گرفت و امروز ، در بافت تارعنکبوتی شرکت دارد که شبکه مافياهاهای نظامی - مالی را در بر می گيرد .
0 نظرات :: زندگینامه آیت الله ابوالقاسم خزعلی کیست ؟!
ارسال یک نظر