عکس – بازیگران فیلم پایان نامه در لیست سیاه مردم ایران رفتند .

0 نظرات



ادامه مطلب ...

نظام دموکراتیک مسیحی چه نوع حکومتی ست ؟

0 نظرات


برقراری حکومت دموکراتیک مسیحی ایدئولوژی گروهی از احزاب میانه‌رو و اصلاح‌طلب است که با کلیسای مسیحیت (کاتولیک رومی) متحدند.

ایدئولوژی
دموکراسی مسیحی از بیشتر جهات، مشابه احزاب اصلاح‌صلب و میانه‌رو عمل می‌کند. اما به جای آن‌که از آریستوکراسی که به نخبگان اصالت عمل می‌دهد حمایت کند، حمایت از خواسته‌های عمومی را مورد نظر قرار می‌دهد و بدین شیوه درصدد برقراری دموکراسی در جامعه‌است.

احزاب دموکرات مسیحی، طرفدار لیبرالیسم اجتماعی میانه‌رو، اقتصاد مختلط، تدارک زمینه‌های رفاه اجتماعی و اشتغال کامل از طریق سیاست‌های اقتصادی می‌باشند.

تاریخچه

ایدئولوژی برقراری حکومت دموکرات مسیحی بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای ایتالیا، آلمان و فرانسه مورد توجه قرار گرفت.در آغاز قرن بیستم این حزب به اتحاد با سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها تمایل داشت. ولی بعدها به طرف احزاب رفورمیست میانه‌رو کشیده شدند. احزاب دموکرات مسیحی در ابتدای پیدایش به طور معمول ضد سرمایه‌داری، ضد سوسیالیت و ضد یهود بودند.

کشورهای فعال

هم اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی و به طور ویژه در کشورهای بلژیک، فرانسه، آلمان (اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان)، ایتالیا و هلند احزابی با این ایدئولوژی فعالیت می‌کند.




ادامه مطلب ...

پوستر – هموطنانمان را به دست متجاوزان گشت ارشاد نسپاریم .

0 نظرات



ادامه مطلب ...

طناب پوسیده خامنه ای برای احمدی نژاد - کارتونی از نیک آهنگ

0 نظرات



ادامه مطلب ...

تورم به دنیای حیوانات هم رسید !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

کارتون – درخواست بخشش مظلوم از ظالم !

0 نظرات


ادامه مطلب ...

عکس - زندانیان اردوگاه آشویتس

0 نظرات


ادامه مطلب ...

عاقبت سازش با ظالم – کاریکاتور از مانا نیستانی

0 نظرات



ادامه مطلب ...

سرنوشت محتوم خامنه ای و ملیجکش - کاری از نیک آهنگ

0 نظرات



ادامه مطلب ...

باراک اوباما و محمد خاتمی و قبر جمهوری اسلامی – کارتون

0 نظرات


ادامه مطلب ...

خاتمی : مبارک ، بن علی ... عذر میخوام سید علی !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

کارتون - تفاوت تظاهرات آزادیخواهان ایران با ازادیخواهان عرب !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

آشنایی با سپاه محمد رسول الله ( سپاه تهران بزرگ )

0 نظرات

سپاه محمد رسول الله در پی تغییر ساختار در سپاه پاسداران و تشکیل سپاه‌های استانی در سال ۱۳۸۷ از ادغام لشکر محمد رسول الله (که اولین فرمانده آن متوسلیان بود) و نیروی مقاومت بسیج تهران بزرگ تشکیل شد که از ابتدای تشکیل، فرماندهی آن برعهده سرتیپ عبدالله عراقی بود. هم اکنون سرتیپ حسین همدانی فرمانده سپاه تهران بزرگ است . این سپاه از زیرمجموعه های فرمانده کل سپاه پاسداران میباشد و مسئولیت هماهنگی و فرماندهی عملیات نیروهای بسیجی، لباس شخصی و پاسدار، درهنگام بروز ناآرامی در تهران را برعهده دارد. سپاه دیگری که در تهران وجود دارد، سپاه استان تهران موسوم به سپاه سیدالشهدا(ع) به فرماندهی علی فضلی بود که هم اکنون سرتیپ دوم بهرام حسینی مطلق فرمانده سپاه سیدالشهدا(ع)است محل استقرار نیروهای این سپاه، پادگان محمد رسول‌الله در تهران خیابان ولیعصر جنب سیمای جمهوری اسلامی و بیمارستان شهید رجایی است.

تاریخچه
پس از جنگ ، لشگر محمد رسول الله تا سال ۱۳۷۴ مسئولیت کنترل پایتخت در شرایط غیرعادی را برعهده داشت. پس از تشکیل قرارگاه ثارالله که وظیفه اصلی‌اش برقراری امنیت شهر تهران بود، این لشگر نیز زیرمجموعه قرارگاه شد. مقر فرماندهی قرارگاه ثارالله در حد فاصل ده ونک و اوین در شمال تهران است. در سال ۱۳۸۷، پس از رسیدن محمد علی جعفری به فرماندهی کل سپاه، وی تشکیلات سازمانی سپاه را در قالب ۳۱ سپاه استانی که مرکب از نیروی زمینی و نیروی مقاومت بسیج، می‌باشند، نوآرایی کرد. در پی آن لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله و منطقه مقاومت بسیج تهران بزرگ در یکدیگر ادغام شدند و «سپاه محمد رسول‌الله تهران بزرگ» را تشکیل دادند.

انتخابات ۱۳۸۸
پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، به دستور شورای عالی امنیت ملی وظیفه کنترل پایتخت تا دو ماه (از ۲۵ خرداد تا ۲۵ مرداد ۱۳۸۸) بر عهده قرارگاه ثارالله و زیرمجموعه‌اش سپاه محمد رسول‌الله در تعامل با نیروی مقاومت بسیج گذاشته شد. در جریان اعتراض‌ها، شبه‌نظامیان بسیجی که در کنار ماموران نیروی انتظامی در مقابله با معترضان در تظاهرات تهران حضور داشتند، تحت فرماندهی سپاه محمد رسول الله بودند. برخی دیگر از منابع حمله به ستادهای موسوی در شب انتخابات و دستگیری اصلاح‌طلبان را به نیروهای لبنانی سپاه قدس با فرماندهی قرارگاه ثارالله نسبت می‌دهند.

وظایف
این سپاه مسئولیت هماهنگی و فرماندهی عملیات نیروهای بسیجی، لباس شخصی و پاسدار، درهنگام بروز ناآرامی در تهران را برعهده دارد. سپاه دیگری که در تهران وجود دارد، سپاه استان تهران موسوم به سپاه سیدالشهدا به فرماندهی علی فضلی است. حوزه عمل سپاه محمد رسول الله داخل شهر تهران و سپاه سید الشهدا بقیه نقاط استان تهران است.





ادامه مطلب ...

کاریکاتور - دوچرخه سواری فائزه و نامزد بازی اکبر شاه

0 نظرات



ادامه مطلب ...

انتخابات فاشیستی در حکومت میلیتاریستی

0 نظرات



ادامه مطلب ...

کاریکاتور – بازیگر نقش کوروش کبیر در سناریوی مکتب ایرانی !

0 نظرات


موازی سازی و سپس جایگزینی جریان کاذب بجای جریان صادق ، یکی از ترفندهای قدیمی جمهوری اسلامی برای مقابله ، تضعیف و حذف مخالفانش ، از آغاز شکل گیری تاکنون بوده است که در زیر به چند نمونه از آن اشاره میکنم :

انجمن قلم در مقابل کانون نویسندگان

مشاوران حقوقی قوه قضاییه در مقابل کانون وکلا

دفتر تحکیم وحدت ( طیف شیراز ) درمقابل دفتر تحکیم وحدت ( طیف علامه )

مکتب ایرانی در مقابل جمهوری ایرانی

اصلاح طلبان اصولگرا در مقابل اصلاح طلبان تحول خواه

اپوزیسیون بیسواد و فحاش در مقابل اپوزیسیون آگاه و منطق گرا

خانه کارگر در مقابل سندیکای کارگران

سبز اللهی ها در مقابل سبز اندیشان تحول خواه

بسیج دانشجویی در مقابل دانشجویان آزادیخواه

سوسیالیست های اسلامگرا درمقابل سوسیالیست های لائیک

کمونیست ولایتمدار در مقابل کمونیست کارگری

اقوام تجزیه طلب در مقابل اقوام هویت طلب

خانه معلم در مقابل سندیکای معلمان

دفتر حقوق بشر اسلامی در مقابل فعالین حقوق بشر

خواهران زینب و بسیج بانوان در مقابل زنان برابری خواه


ادامه مطلب ...

زندگینامه زنده یاد احمد کســروی

0 نظرات


سیداحمد کسروی تبریزی در سال 1269 شمسی در شهر تبریز، در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. اجدادش عنوان ملایی و پیشوایی داشتن؛ اما پدرش حاجی میرقاسم، از ملایی دوری گزیده و به بازرگانی پرداخته بود. سیداحمد فارسی و قرآن و مقدمات عربی را در مکتب آموخت؛ و دوازده ساله بود که پدرش به سال 1281 شمسی درگذشت و او خاه ناخواه مکتب و درس را ترک گفت و چندی به کار قالیبافی پرداخت و بعد، از آن کار دست کشید و باز به مکتب رفت و در مدرسه طالبیه، نخست بار با شیخ محمد خیابانی، که درس هیئت قدیم می‌داد، آشنا شد. در سال 1285 که مشروطه پدید آمد، سیداحمد بدان دل بست و شیفته دلبریهای ستارخان و دیگر قهرمانان آزادی شد، تا مشروطه‌خواهان غالب آمدند و بساط استبداد و ”انجمن اسلامیه“ برچیده شد. دوباره تحصیل را دنبال کرد و به پایگاه ملایی رسید. از سال 1298 شمسی به بعد که محمدعلی میرزا به ایران بازگشت و بار دیگر در ایران و تبریز جنگها برخاست، سیداحمد که گوشه گرفته و از این جریانات به دور بود، از راه مطالعه مجله المقتطف و کتابهای عربی و تالیفات طالبوف به دانشهای اروپایی راه یافت. در اولتیماتوم روس به ایران و جنگ مجاهدان تبریز با روسهای تزاری، شبها از بالای منبر به شورانیدن مردم می‌پرداخت و از آن ببعد در شمار آزادیخواهان درآمد.

در ایامی که وحشیگریها به کار افتاده بود و صمدخان شجاع‌الدوله و روسها هر چند روز یکبار مردم آزاده را به دار می‌آویختند، سیداحمد کتابی به دست آورده در خانه می‌خواند و می‌اندیشید. مخصوصاً سیاحت نامه ابراهیم بیگ تکان سختی در او پدید آورد و باد به آتش درونش زد. تا رفته رفته با آزادیخواهان آذربایجان آشنا شد. در تابستان 1293، جنگ جهانگیر اروپا آغاز گردید و آذربایجان میدان جنگ شد. سیداحمد برای اینکه زبان انگلیسی یاد گیرد، سال بعد به آموزگاری زبان عربی وارد مدرسه آمریکایی شد، و در همان مدرسه، برای یاد دادن عربی به شاگردان، کتاب النجمه‌الدریه را در دو جلد نوشت که سالها در دبیرستانهای تبریز از روی آن درس می‌خواندند و هم در آن مدرسه بود که زبان انگلیسی و اسپرانتو را فراگرفت.

در تیرماه 1295، برای اینکه، به گفته خود، از شر معاندان برهد و در یکی از شهرهای قفقاز به کار پردازد، به روسیه رفت، اما چون در قفقاز کار به دست نیاورد از راه عشق‌آباد به مشهد رفت و از مشهد به باکو و تفلیس بازگشت و در تفلیس به وسیله اسماعیل حقی با آزادیخواهان قفقاز آشنا شد و بعد به تبریز آمد و باز در مدرسه آمریکایی مشغول تعلیم و تعلم شد. در این هنگام بود که خیابانی و سایر آزادیخواهان تبریز به کار و کوشش برخاسته بودند. سیداحمد نیز به جمع دموکراتها پیوسته و در جلسات ”تجدد“ حضور می‌یافت؛ و ضمناً در مدرسه متوسطه تبریز، که تازه گشایش یافته بود، درس عربی می‌داد. سال 1297 فرا رسید. عثمانیان، که به تبریز راه یافته بودند، خیابانی و نوبری و چند تن دیگر از آزادیخواهان تبریز را دستگیر و تبعید کردند و حزب اتحاد اسلام و روزنامه ترکی پدید آوردند. ولی، چون جنگ به شکست آلمان و همدستان او پایان یافت و عثمانیان از تبریز رفتند، سیداحمد با سیدجلیل اردبیلی حزب دموکرات و جلسات تجدد را برپا کرد. در این میان، خیابانی از تبعید بازگشت و انتخابات مجلس چهارم آغاز شد (تیرماه 1298)، و کار کسروی و یاران او با خیابانی به دودستگی کشید و کسروی و همراهان او به ”انتقادیون“ معروف شدند. روز سه شنبه 17 فروردین 1299، دموکراتها در تبریز قیام کردند و سیداحمد ناچار به تهران آمد. در تهران، چندی در دبیرستان ثروت درس عربی می‌داد، تا قیام تبریز برافتاد و خیابانی به دست مخبرالسلطنه هدایت کشته شد. سیداحمد، در تهران، از یکسو با اسپرانتیست‌ها آشنا درآمیخت، و از سوی دیگر با سران بهایی آشنایی یافت و با آنان به گفتگو پرداخت. کسروی در دی ماه 1299 به عضویت استیناف تبریز منصوب و روانه آذربایجان شد. اما در عدلیه تبریز بیش از سه هفته نماند، زیرا در آن روزها کودتای سیدضیاءالدین در تهران پیش آمد، و روز 23 اسفند به دستور او درهای عدلیه بسته شد. دولت سیدضیاء برافتاد و قوام‌السلطنه روی کار آمد؛ ولی درهای عدلیه همچنان بسته ماند. و چون باز شد، پست او را به دیگری داده بودند.

پس روز 29 شهریور 1300 به تهران حرکت کرد، و در 26 آبان به عنوان عضو استیناف به مازندران رفت، و چهارماه در ساری بود که استیناف آنجا برچیده شد و او به تهران آمد و چندی مأمور دماوند شد. در مهرماه 1301، او را برای امتحان به تهران خواستند. امتحان داد و نمره اول گرفت. در دی ماه مأمور عدلیه زنجان شد و در آنجا، تاریخ حوادث آذربایجان را، که در دماوند به زبان عربی نوشته بود، اصلاح کرد و برای مجله العرفان صیدا (از شهرهای سوریه) فرستاد؛ که بعدها اصل آن از سال 1313، به نام تاریخ هجده سالة آذربایجان، به ضمیمه مهنامه پیمان، چاپ شد... پس از آن که کابینه قوام‌السلطنه افتاد و سردار سپه، وزیر جنگ، به نخست وزیری رسید، سیداحمد به ریاست عدلیه خوزستان مأمور شد. او در شوشتر زبانهای شوشتری و دزفولی را آموخت و به تحریر تاریخ خوزستان پرداخت. خوزستان به دست سردار سپه فتح شد، و کسروی عدلیه را به ناصریه (اهواز) برد و چون فرماندار نظامی با این عمل مخالفت کرد و کار به سختی کشید، مرخصی خواست و روز سوم فروردین 1304 سفری به عراق کرد و به شوشتر بازگشت، تا او را از مرکز خواستند، و روز 22 اردیبهشت به تهران عزیمت کرد. کسروی چندی در تهران به بیکاری و خواندن و نوشتن گذرانید و مطالعات خود را راجع به تاریخ خوزستان دنبال کرد. دفتر آذری یا زبان باستان آذربایجان را به چاپ رسانید؛ و از اینجا همبستگی او با انجمنهای دانشی جهان آغاز گردید. ابتدا به عضویت انجمن آسیایی همایونی و انجمن جغرافیایی آسیایی و دو انجمن در آمریکا، و، پس از همه، به عضویت آکادمی آمریکا برگزیده شد. در همان هنگام، تاریخ پانصدساله خوزستان را به پایان رسانید و کوتاه شده آن را در مجله آینده چاپ کرد. و مقاله‌ای درباره تبار صوفیه در آینده نوشت که اهمیت تاریخی فوق‌العاده داشت و آوازه‌اش به همه جا رسید؛ و نیز در این ایام، تحقیقات خود را درباره نیمزبانها دنبال کرد و به آگاهیهای ژرفی درباره زبان فارسی رسید. پادشاهی خاندان قاجار پایان پذیرفت و رضاشاه به روی کار آمد. کسروی، در آغاز سال 1305، سمت بازرسی و ریاست یکی از محکمه‌های جدیدالتأسیس انتظامی را داشت که داور وزیر عدلیه شد و عدلیه را منحل کرد. باز کسروی بیکار ماند و فرصت مطالعه یافت. در این هنگام، گفتارها در مهنامه آینده می‌نوشت؛ و درباره تاریخچه شیر و خورشید آگاهیهایی به دست آورد. در اوایل سال 1306، پروفسور هرتسفلد کلاسی برای آموختن خط و زبان پهلوی بنیاد کرد و کسروی، که اندک اطلاعی در این رشته داشت، با دلخوشی به آن کلاس رفت و بهره بسیار از آن برد. در تشکیلات داور، به سفارش تیمورتاش، وزیر دربار، دادستان تهران شد ولی با روشی که در کار پیش گرفته بود، نتوانست دیری در آن سمت بماند و بیست روز از گشایش عدلیه نگذشته بود که او را مأمور خراسان کردند؛ و چون غرض تبعید او بود و اجازه مرخصی نمی‌دادند، پنجمین تلگراف را چنین نوشت: ”وزارت جلیله عدلیه بی اجازه حرکت کردم“. پس از ورود به تهران، چون با داور نتوانست کار کند، کناره‌جویی کرد و پروانه وکالت گرفت.

در آن روزها بود که به خواندن و فراگرفتن زبان ارمنی کهن (گراپار) و زبان ارمنی نو (آشخاپار) پرداخت. کسروی برای تحقیق در رشته تاریخ و زبانشناسی، بویژه تاریخ و زبان آذربایجان که از هر باره بستگی به تاریخ و زبان ارمنستان داشت، خود را به این زبان نیازمند می‌دید و باز، در همان روزها، "کارنامه اردشیر بابکان" را از پهلوی به فارسی درآورد. کسروی در پائیز سال 1307، به دادگاه جنایی دعوت و مشغول کار شد؛ در 29 دی ماه همان سال به ریاست کل محاکم بدایت منصوب گردید. در همان روزها بود که به نوشتن کتاب شهریاران گمنام پرداخت و بخش یکم و دوم آن را به چاپ رسانید. در زمستان سال 1308 ، جزو هیئت بازرسی کشور به اراک و همدان و پیرامونها سفر کرد؛ و در همدان با عارف قزوینی، که در تبعیدگاه می‌زیست، آشنا شد. در این سفر، هشت هزار نام از نامهای دیه‌ها و آبادیها را از همدان و کرمانشاهان و دیگر جاها گرد آورد، و از سنجیدن آنها به نتیجه‌های سودمندی رسید و کتابهایی نوشت. سال 1308 به پایان می‌رفت که منتظر خدمتش کردند. کسروی در تمام مراحل خدمت خود در عدلیه، به واسطه صراحت رأی و بی پروایی و نرفتن زیر بار توصیه و نفوذ، سختیها و آزارها دید تا آنجا که در زمستان سال 1311، که از عدلیه پا کشیده و وکالت می کرد، بر اثر کینه‌جوییها و بویژه به علت نامه‌ای که مستقیماً به شاه نوشته و در آن عدلیه را دستگاه بیهوده و دکانی برای سودجویی داور و دوستان او خوانده و قانونها را بیخردانه نامیده بود، از دادگاه انتظامی به سه رتبه تنزل محکوم شد، ولی حکم اجرا نگردید و با حقوق رتبه هشت بازنشسته شد. کسروی، در یک سخنرانی که در یکم آذر 1323 ایراد کرده و به صورت کتاب مستقلی به نام "چرا از عدلیه بیرون آمدم؟" چاپ شده است، می‌گوید: ”جای بسیار خشنودی است که در این کشوری که رشوه‌خواری و نادرستی از در و دیوارش می‌بارد، من، که در عدلیه در کانون رشوه‌خواری می‌بوده‌ام، خدا مرا از لغزش دور داشته است. در این کشوری که چاپلوسی و پستی گریبانگیر خرد و بزرگ می‌باشد، من، با همه آمیزش که با چاپلوسان و پست‌نهادان، آلوده خوی آنان نگردیده‌ام. تا اینجا کار و کوشش کسروی بیشتر تحقیق و مطالعه در تاریخ و زبانشناسی بود، و چنان که ذکر شد، در این دورشته، مقالات و رسالات بسیار نفیسی به وجود آورد. اما، از سال 1312 به بعد، تغییر کلی در دید و دریافت او پدید آمد. او دیگر یک مورخ و محقق و دانشمند زبانشناس نبود، بلکه داعیه اصلاح جامعه و، به قول خود، برانداختن ”پندارها“ را در سر داشت. در همین سال دو جلد کتاب آیین را منتشر کرد و با انتشار این کتاب شهرت فوق‌العاده یافت و در تهران و شهرستانها پیروانی پیدا کرد. و هم در آن سال، ماهنامه پیمان را بنیاد نهاد. و در آن ماهنامه، اندیشه‌های خود را در هر رشته از امور دینی و اجتماعی، با بیان خاص خود و از راههای گوناگون، روشن کرد.

بعد از حوادث شهریور 1320، به جای مجله پیمان، روزنامه پرچم را، که بیشتر جنبه سیاسی داشت، انتشار داد. روزنامه پرچم یکی از جراید اصولی کشور و، به نوشته صاحبش، ”از هر آلودگی و ناپاکی مبرا بود“. اما پس از چندی، پرچم یومیه را هم تعطیل و پرچم ماهانه را، که در واقع جانشین ماهنامه پیمان بود، منتشر کرد. پس از رفتن رضاشاه، از ایران، کسانی مانند سرپاس مختاری و پزشک احمدی، به جرم اعمالی که در گذشته انجام داده بودند به محاکمه کشیده شدند. کسروی وکالت تسخیری مختاری را پذیرفت و از عهده آن به خوبی برآمد، و مطالبی در دادگاه عنوان کرد که بسیار ارزنده و حتی در آن دوره تند و جسورانه بود. انتقاد بی پرده و بی پروای کسروی از برخی عقاید سیاسی و مذهبی و برخی از رسالات کوبنده او درباره ادبیات و اندیشه‌های عرفانی، جمعی را در پیرامون او گرد آورد و گروهی از متحجران مذهبی را با وی دشمن کرد. بارها بوسیله گروه تروریستی فداییان اسلام تهدید به مرگ شد، و سرانجام در سال 1324 بوسیله سید حسین امامی ( از تروریست های فدائیان اسلام ) کشته شد .

ادوار زندگانی و کار و کوشش کسروی را می‌توان چنین خلاصه کرد: 1 ـ از جوانی تا آمدن تهران ـ در این دوره به کسب علوم و مطالعه ادب عرب پرداخته و با مبلغین مسیحی مباحثه می‌کند؛ و در صرف قندگی ـ در این مرحله، به موضوعهای دینی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی، و به قول خود او، به ”آیین زندگی“ می‌پردازد؛ مجله پیمان و روزنامه پرچم و مجله پرچم را پیاپی بنیاد می‌نهد. در کتاب آیین و بعد در ورجاوند بنیاد، به تمدن نوین اروپایی و فلسفه مادیگری و ماشینیسم می تازد و مفاسد آنها را یکایک برمی‌شمارد؛ بر ضد خرافات و تعصبات بیجا و بیهوده و به اختلافات مذهبی از صوفیگری و بهائیگری و همچنین به برخی معتقدات شیعی می‌تازد؛ بر فرهنگستان و لغت‌سازان ایراد می‌گیرد و خود، زبان و لغت خاصی به نام ”زبان پاک“ به کا می‌برد؛ با شعر و شاعری، به معنای متعارف آن، مخالفت می‌ورزد، رمان‌نویسی و داستانسرایی را کار بیهوده و نابخردانه می‌خواند؛ فلسفه و عرفان را به باد انتقاد می‌گیرد، و اغلب احادیث را مجعول می‌داند؛ و در همه این کوششها، که سرانجام به قیمت جانش تمام شد، آنچه را می‌گوید و می کند به راست می‌دارد. کسروی از پرکارترین دانشمندان ایران در عهد اخیر بود. دوره‌های ماهنامه پیمان و پرچم مملو از یک رشته انتقاداتی است از اوضاع زندگی و طرز معاشرت و آداب اجتماعی، که همه مطالب آنها را خود او می‌نوشت. او کسی است که خیلی چیزها را نخست بار عنوان کرده و راه تحقیق را برای دیگران گشوده است. کوشش کسروی در نمودن معنی درست حکومت مردم بر مردم و زنده کردن نام مجاهدان و فدائیان و شهدای مشروطیت و گرد آوردن کارهای این گردان و رادمردان کوششی ارجمند بود.
ادامه مطلب ...

تفاوت کنفدراسیون با فدراسیون چیست ؟

0 نظرات


کنفدراسیون ( به فرانسوی Confederation) به معنای اتحاد چند دولت برای همکاری و همیاری است.
کنفدراسیون بر خلاف فدراسیون، دارای یک قدرت مرکزی نیست که بر شهروندان همه دولتهای متحد فرمانروا باشد، دولتهای عضو ، در سیاست داخلی و خارجی خود آزادند.

ایالات متحد آمریکا پیش از آنکه به صورت فدراسیون درآید از ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۷ کنفدراسیون بود، آلمان از ۱۸۱۵ تا ۱۸۶۶ و هلند از ۱۵۸۰ تا ۱۷۹۵ به صورت کنفدراسیون بودند. کشورهای عضو کنفدراسیون در روابط بین‌المللی به صورت کشورهای جداگانه و با سیاست خود حرکت می‌کنند اما جنگ را میان خود ناروا می‌دانند و آن را جایز نمی‌شمارند.

معمولا قسمتی از وظایف دولت‌های متحد به یک کمیته مرکزی واگذار می‌گردد. کنفدراسیون به طور معمول از پیوند چند فدراسیون ایجاد می‌گردد.





ادامه مطلب ...

کارتون - طهارت پدر حقوق بشر جمهوری اسلامی بعد از شکر خوری هایش

0 نظرات



ادامه مطلب ...

کاریکاتور – آغاز به کار گشت های متجاوز نیروی انتظامی

0 نظرات



ادامه مطلب ...

کارتون - پیشوای فاشیسم در سوریه !

0 نظرات




ادامه مطلب ...

مشخصات یک نظام سرمایه داری چیست ؟

0 نظرات


سرمایه‌داری یک نظام اقتصادی است که در آن مالکیت ثروت و ابزار تولید ثروت در دست طبقه ای از افراد جامعه است و نه در دست دولت. در این نظام زمین، نیروی انسانی و سرمایه در اختیار گروهی از افراد جامعه است که سایر افراد جامعه با استفاده ی مشروط و غیر رایگان از آنها به تولید مادی و تولید معنوی می پردازند. در نظام سرمایه داری، سرمایه گزاری، تولید، توزیع، درامد، قیمت گذاری و عرضه ی مواد و خدمات توسط تصمیم گیری‌های شخصی در یک اقتصاد بازار تعیین می‌شود. مشخصه ی بارز نظام سرمایه داری این است که تولید کالا در درجه ی اول از برای کسب سود انجام می گیرد و نه لزوماً رفع نیازهای انسان ها.البته در مواردی نیز کسب سود با رفع نیازهای انسانی همراه است. در کلی ترین حالت ، نظام سرمایه داری را می توان به دو دسته ی نظام سرمایه داری دولتی (همچون اتحاد جماهیر شوروی پس از 1927 و یا چین کنونی) و نظام سرمایه داری غیرمتمرکز (غیردولتی) همچون ایالات متحده ی امریکاتقسیم نمود.

پیشینه ی تاریخی

اقتصاد سرمایه داری عملاً بین قرون ۱۶ و ۱۹ میلادی در انگلیس به تدریج رسمی شد. با وجود اینکه برخی ویژگیهای این نظام در دوران خیلی گذشته نیز دیده می‌شود، شکل‌های ابتدایی سرمایه داری تجاری (merchant capitalism) در اواخر قرون وسطی شکوفا شد. سرمایه داری از پایان دوره فئودالیسم در دنیای غرب نظام غالب بوده است. به تدریج این نظام از انگلیس به سراسر اروپا گسترش یافته مرزهای سیاسی و فرهنگی را در نوردید. در قرون 19 و 20 میلادی سرمایه داری ابزار غالب، ولی نه انحصاری، صنعتی شدن را در دنیا فراهم اورده است.

حامیان و منتقدین

حامیان
بسیاری از نظریه پردازان و سیاست مداران در، غالبا، کشورهای دارای نظام سرمایه داری، بر توانایی این نظام در رشد اقتصادی، که از طریق شاخص هایی مانند تولید ناخالص داخلی، سطح رفاه زندگی و درجه ی به کار گیری ظرفیت‌ها اندازه گیری می‌شود، تاکید دارند. برای نمونه آدام اسمیت برای دفاع از اینکه باید اجازه داد بازار آزاد تولید، قیمت گذاری و تخصیص منابع را کنترل کند، از این استدلال استفاده کرد. آمار نشان می‌دهد از آغاز سرمایه داری، سرانه تولید ناخالص داخلی شتاب نمایی را نشان می‌دهد.

منتقدین
منتقدین نظام سرمایه داری بر این باورند که در قرن بیستم نظام سرمایه داری پا به مرحله ای جدید گذاشته است و به نظام سرمایه داری انحصاری بدل گردیده است. در نظام سرمایه داری انحصاری، عملا ً مفهوم بازار آزاد که توسط نظریه پردازان اولیه ای نظام سرمایه داری همچون آدام اسمیت مورد حمایت واقع می شد، مفهوم ابتدایی خود را از دست داد و رقابت که مفهوم کلیدی اقتصاد بازار و نظام عرضه و تقاضا بود به رقابت بین شرکت های انحصاری و کارتل ها تنزل یافت. منتقدین اصلی نظام سرمایه داری شامل سوسیالیست ها (از جمله کارل مارکس، فردریک انگلس، ولادیمیر لنین، مائو تسه‌تونگ، فیدل کاسترو) و آنارشیست ها (مانند بنجامبن تاکر، نوام چامسکی) می‌شود. برخی ادیان نیز با قسمت هایی از این نظام مخالفند. مثلا ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، نرخ بهره را حرام می‌دانند. برخی از انتقاداتی که به این نظام می‌شود عبارتند از:

توزیع ناکارامد و ناعادلانه پول و قدرت
گرایش به انحصارطلبی بازار
امپریالیسم و شکل‌های مختلف استثمار فرهنگی و اقتصادی
پدیده‌هایی مانند از خود بیگانگی فرهنگی، نابرابری، بیکاری و بی ثباتی اقتصادی

منتقدین براین باورند که ترکیب تجارت آزاد و دارایی‌های خصوصی سرمایه داران ذاتا منجر به ساختارهای انحصارطلب می‌شود.مباحث اقتصاد سیاسی به مطالعه ی این موضوع می پردازد که نظام سرمایه داری تا چه اندازه مسئول استثمار اقتصادی، جنگ‌های امپریالیستی، استعمارگرایانه و ضد انقلابی، همچنین سرکوب کارگران، اتحادیه‌های صنفی ونسل کشی است.




ادامه مطلب ...

کارتون - احمدی نژاد و اجنه مونث !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

قدرت رو به زوال سید علی خامنه ای - کارتونی از نیک آهنگ

0 نظرات





ادامه مطلب ...

عکس گرفتن حاج آقا بقائی در کنار مجسمه آزادی و پرچم آمریکا !

0 نظرات





ادامه مطلب ...

چگونگی ورود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی

0 نظرات


گنجاندن اصل ولایت‌فقیه در قانون اساسی بر اساس نظریه دهه 40 و اوایل دهه 50 آقای خمینی ، یکی دیگر از قدم‌ها در منحرف ساختن انقلاب بود که در مجلس خبرگان قانون اساسی انجام شد.برای نخستین بار، ملا احمد نراقی در کتاب عواید الایام و در قرن سیزدهم این نظریه را بیان کرد.[1] بعدها این نظریه به عنوان تز اساسی آقای خمینی شرح و بسط پیدا کرد و سرانجام در حدود10 سال پیش از انقلاب مکتوب گشت. آقای خمینی در این کتاب، که ماحصل درس‌های ایشان در نجف تحت عنوان ولایت‌فقیه است، در اثری همسنگ شهریار، اثر ماکیاول، قدرت را نه در ید ملت که در قبضه ولی‌فقیه و قیم مردم می‌بیند وحکومتی را تبیین می‌کند که انتظار ندارد بدین زودی‌ها برقرار شود. او در قسمتی از این کتاب میگوید:
"هیچ عاقلی انتظار ندارد که تبلیغات و تعلیمات ما به زودی به تشکیل حکومت اسلامی منتهی شود. این هدفی است که احتیاج به زمان دارد."[2]
و حال آن‌که به فاصله 6،7 سال حکومت‌اسلامی ‌جامه عمل پوشید. تزی که بعدها در مقام رهبری جمهوری اسلامی دنبال شد و طرفداران و مدافعان خاصی یافت، در تمامی این سال‌ها توسط شخص آقای خمینی و همراهانش شرح و بسط ویژه‌ای پیدا کرد:
خمینی:"مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند وناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند."[3]
جنتی:"ملت به عنوان ایتام محسوب می‌شوند و عالمان در حکم قیم و والیان امر هستند که کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند."[4]
مصباح یزدی:"اعتبار ولايت فقيه به مردم نيست."[5]
خمینی:"ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد."[6]
بهشتی:"اگر جامعه ما بخواهد به راستى اسلامى بماند و اسلام اصيل بر آن حكومت كند، بايد فقيه در جامعه، هم رهبرى فقاهتى كند و هم رهبرى ولايتى؛ يعنى بايد نبض حكومت در دست فقيه باشد."[7]
خامنه‌ای:" اگر مسئله ولايت مطلقه فقیه كه مبنا و قاعده اين نظام است، ذره‏اى خدشه‏دار شود، ما گره كور خواهيم داشت."[8]
خمینی:"اگر فقیه درکار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است."[9]
مصباح یزدی:"ولايت فقيه، مترقي ترين اصل قوانين كشور است."[10]
خمینی:" ولايت فقيه براى شما يك هديه الهى است."[11]
قره باغي:"ولايت فقيه ستون خيمه جامعه است."[12]
خمینی:"ملت ولایت فقیه را می‌خواهد."[13]
خمینی: " فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي، سياسي و اجتماعي دارند و تولي امور در غيبت كبير موكول به آنان است."[14]
خزعلی:"اين چه حرفى است كه مى‏گويند اگر مردم خواستند. مردم چه كاره‏اند؟ مردم احكام خدا را اجرا مى‏كنند. مردم محترم و عزيزند اما براى اجراى احكام خدا، نه براى بر هم زدن احكام خدا."[15] غرویان:"مردم خوب می دانند که حکومت مال مردم نيست بلکه حکومت متعلق به خداست.در انتخابات و رفراندومها مردم برای بيعت با ولايت فقيه می روند نه برای تعيين حکم خدا"[16]
خمینی:"مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت ‏با اسلام است"[17]
مشکینی: "ما معتقديم كه بلا اشكال، فقيه ولايت مطلقه دارد."[18]
خمینی:"مفهوم رهبري ديني، رهبري علماي مذهبي است در همه شئون جامعه."[19]
خمینی:"ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد... اینکه امروز به «ولایت فقیه» چندان توجهی نمی شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموما و حوزه های علمیه خصوصا می باشد."[20]
خامنه‌ای:"ولايت فقيه جزء واضحات فقه اسلام است."[21]
رفسنجانی :" ولایت فقیه محکم ترین مبنای حرکت جمهوری اسلامی ایران است... ولایت فقیه محور حکومت شیعی است اگر ولایت را از شیعه بگیرند شیعه چیزی ندارد".[22]
خمینی:" نهاد حكومت آن قدر اهميت دارد كه نه تنها در اسلام حكومت وجود دارد بلكه اسلام چيزى جز حكومت نيست."[23]
خمینی:"اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه پیامبر در امر اداره‌ی جامعه داشت دارا می‌باشد، و بر همه‌ی مردم لازم است كه از او اطاعت كنند."[24]
جنتی:"ولی فقيه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختيار دارد.همان اختياری که پيغمبر اکرم (ص) داشت. فقيه اين مقام و ولايت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد."[25]
خمینی:"اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است."[26]
مكارم شيرازي:"خدا به ولي فقيه از طريق امام زمان (عج) اجازه داده كه حكومت كند."[27]
جعفر سبحانی:" ولایت فقیه پرتویی از ولایت امام زمان است."[28]
مصباح یزدی: "عناصر مزدور شیطانی را شناسایی کنید. هرجا آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی‌فقیه ساز شده آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبهه اش را رفع کنید، اگر از روی غرض ورزی است، او را خفه کنید."[29]
خمینی:"استعمارگران فرهنگ اجنبی را میان مسلمانان رواج دادند و مردم را غرب‌زده کردند. این‌ها همه برای این بود که ما قیم و رئیس نداشتیم."[30]
آذری قمی:"ولی فقیه تنها نیست که صاحب اختیار بلامعارض در تصرف در اموال و نفوس مردم می‌باشد، بلکه اراده او حتی در توحید و شرک ذات باری‌تعالی نیز موثر است و اگر بخواهد می‌تواند حکم تعطیل توحید را صادر نماید و یگانگی پروردگار را در ذات و یا در پرستش محکوم به تعطیل اعلام دارد."[31] خمینی:" حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام نماز و روزه و حج."[32]
مصباح يزدي:" انقلاب اسلامي ثمره اعتقاد مردم به ولايت فقيه است."[33]
مهدوی کنی:" ولايت فقيه محور اساسي انقلاب است. مي‌گوييد مشروعيت ولايت فقيه از سوي مردم است؟ اين حرفها چيست؟ از خودتان درآورده‌ايد؟"[34]
خمینی: "اسلام ولایت فقیه را واجب کرده‌ است."[35]
خامنه‌ای: ولايت فقيه بر خلاف برخي برداشت‌ها، امري تشريفاتي نيست. بديهي است که دشمنان ملت از ولایت فقیه ناخرسند باشند و همواره و در هر فرصتي مساله ولايت فقيه را مورد حمله قرار دهند."[36]
بهشتی:"چرا جامعه عصر امام صادق جامعه صحيح و سالم اسلامي نبود؟ چون ولايت فقيه نداشت."
[37]
خزعلی:"اطاعت از شاه با زور و سر نیزه باطل است اما اطاعت از ولی‌فقیه واجب است."[38]
مشکینی: "رهبر یا ولی فقیه را خدا منصوب می‌کند. ولی چون مردم قدرت تشخیص ندارند نمی توانند او را پیدا کنند."[39]
نمازی:" ولايت فقيه ادامه ولايت فرزند اميرالمؤمنين است و به همين علت همه دشمنان از آن ناراحت‌اند،‌ چرا كه ولي فقيه عادل، منصوب ذات اقدس الاهي است."[40]
جنتی:"بعد از آل محمد امت حالت یتیمی را دارد که پدر ندارد و سفارش کرده‌اند که علما به جای امامان از آنها کفایت کنند و هدایت امت را بر عهده بگیرند مانند قیمی که بعد از پدر متکفل اداره امور ایتام است"[41]
مصباح يزدي: "ولي فقيه در حكومت اسلامي مشروعيت خود را از خدا مي‌گيرد."[42]
خمینی:"ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان درست کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسول‌الله است."[43]
نمازي:"ولايت فقيه از عنايات عرش الهی است."[44]
خمینی:"من یک نفر آدمی هستم که از طرف شارع مقدس ولایت دارم."[45]
خزعلی:" قانون اساسی می‌گوید قوای ثلاثه زیر نظر ولایت فقیه است. شما وقتی ولایت فقیه را قبول نداشته باشید 20 میلیون که هیچ 30 میلیون هم رای بیاورید تا این رای به تایید مقام ولایت نرسد معتبر نیست"[46]
خمینی:"حکومت باید با قانون خدایی که صلاح کشور و مردم است اداره شود و این بی‌نظارت روحانی صورت نمی‌گیرد."[47]
خمینی:"اينها اينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه ما اسلام را مى‏خواهيم اما ملا نمى‏خواهيم، مگر مى‏شود اسلام بى ملا، مگر شما مى‏توانيد بدون ملا كار را انجام بدهيد، باز اين ملاها هستند كه جلو مى‏افتند كار انجام مى‏دهند، اينها هستند كه جانشان را مى‏دهند. نگوييد كه ما اسلام مى‏خواهيم ملا نمى‏خواهيم‏.اين خلاف عقل است،اين خلاف سياست است. بعضى از اينها بگويند كه ما اسلام مى‏خواهيم منهاى آخوند، نمى‏شود آقا اين. اسلام بى‏آخوند اصلا نمى‏شود."[48]
خمینی: "شکست روحانیت، شکست اسلام است.اسلام بدون روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه دهد."[49]
مصباح یزدی:"مخالفت با ولي فقيه، مخالفت با امامان و در حقيقت شرك به خدا است."[50]
خمینی:"مخالفت با ولایت فقیه، تکذیب ائمه و اسلام است."[51]
در همان زمان نیز این طرح آقای خمینی با واکنش شدید مراجع روبرو شده بود. بنی‌صدر نقل می‌کند:
"کسی تعریف می کرد که به آقای خویی گفته بودند آقای خمینی در نجف ولایت فقیه تدریس کردند او در جواب گفته بود: اسلام ولایت فقیه ندارد. ایشان مجتهد نیست چه کار دارد به این کارها؟" [52]
آیت‌الله خویی همچنین در کتابی که می‌نویسد اصل ولایت فقیه را به زیر سوال برده و می‌گوید:
"ولایت در زمان غیبت با هیچ دلیلی برای فقیهان اثبات نمی‌شود. ولایت تنها اختصاص به پیامبر وائمه دارد. فقها نه تنها در امور عامه ولایت ندارند، بلکه در امور حسبیه هم ولایت شرعی ندارند."[53]
ولایت فقیه بدعتی در اسلام به شمار می‌رفت که تا قرن 13 هجری هیچ‌یک از فقیهان حرفی از آن به میان نیاورده بودند. پس از مطرح شدن این طرح در قرن اخیر، بسیاری از علما و فقها به مخالفت با آن برخاستند. از آن جمله آیت‌الله خوانساری، آيت الله حسن قمی، آیت‌الله خویی، آيت‌الله محمد شيرازی، آیت‌الله طالقانی، آيت‌الله محمد روحانی، آیت الله مهدی حائری یزدی، آيت الله کاظم شريعتمداری، آیت‌الله کمپانی، آيت‌الله صادق روحانی، آيت الله سيدرضا صدر، آیت‌الله اراکی بودند که مخالفتشان با این اصل را ابراز داشتند. حتی مطهری نیز درباره ولایت فقیه می‌گوید:" تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند... این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته است."[54] مطهری همچنین اضافه می‌کند:"روحانیت نه باید به طور مجموعه و دستگاه روحانیت وابسته به دولت شود و نه افرادی از روحانیون بیایند پست‌های دولتی را به جای دیگران اشغال کنند، بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومت‌ها و دولت‌ها است حفظ کند."[55] آیت‌الله اراکی دراین باره می‌گوید:"شان فقیه جامع‌الشرایط اجرای حدود و قضاوت و ولایت بر قاصران است. این کجا و تصدی حفظ مرزهای مسلمانان از تجاوز فاسقان و رفع سلطه کافران از ایشان کجا؟"[56]
درابتدا قرار نبود مجلس خبرگان تشکیل شود و قرار بر این شده بود که تکلیف قانون اساسی با رفراندوم مشخص شود، اما پس از صحبت‌های فراوان تصمیم بر این شد که این قانون در مجلسی با نام موسسان طرح و پس از بررسی تصویب شود. شاید اگر همان قانون اساسی اول به رفراندوم گذاشته می‌شد دیگر این بحث‌ها پیش نمی‌آمد اما مجلس خبرگان قانون اساسی همه چیز را به هم ریخت.
بازرگان بعدها از اینکه بر تشکیل مجلس خبرگان اصرار ورزیده بود اظهار پشیمانی کرد. کریم سنجابی نقل میکند:
"بازرگان به من گفت بزرگترین اشتباهش در دوران نخست وزیری این بود که پیش نویس نخست قانون اساسی را به رای عمومی نگذاشت و پافشاری کرد که مجلس خبرگان تشکیل شود و به همین خاطر موقعیت روحانیون را در ساختار قانون اساسی تحکیم کرد."[57]
بنی‌صدر نیز بعدها گفت:
"کاش رفراندم کرده بودیم و مجلس موسسان تشکیل نمی‌دادیم. اگر همین رفراندم را قبول کرده بودیم شاید وضع بهتر می‌شد."[58]
آقای خمینی در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و گفتگو‌هایش در پاریس حتی یک‌بار نیز سخن از ولایت فقیه به میان نیاورد و تنها بر ولایت جمهور مردم تاکید می‌کرد، اما با ورود به ایران و مطرح شدن اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی به یک‌باره گفتمان آیت‌الله تغییر کرد و بار دیگر سخن از ولایت فقیه، به جای ولایت جمهور مردم به میان آمد. در پیش‌نویس اصلی قانون اساسی خبری از ولایت‌فقیه نبود چرا که، مطابق عهدی که آقای خمینی در پاریس با ملت بسته بود، اصل بر ولایت جمهور مردم قرار داده شده بود. اما ناگهان در مجلس خبرگان قانون اساسی این طرح مطرح شد و سرو صدای بسیاری به‌پا کرد. مخالفان و موافقان این طرح چه کسانی بودند؟ از زبان منتظری می‌شنویم:
"در رابطه با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی من و آقای بهشتی و ربانی شیرازی و حسن آیت اصرار داشتیم. البته بعضی‌ها هم مخالف بودند. مثل آقای طالقانی و بنی‌صدر."[59]
آیت الله گلزاده غفوری نیز از مخالفان سر سخت اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان به شمار میرفت.
با وارد شدن این اصل در قانون اساسی و دادن اختیارات به رهبر عملا رئیس‌جمهور هیچ‌کاره می‌شد وتمامی اختیارات در دست رهبر قرار می‌گرفت.[60] طرح این اصل حاکمیت ملت و رای مردم را مخدوش می‌کرد و با سلب اختیارات رئیس‌جمهور ومصادره آن به نفع رهبر، میزان را، تشخیص ولی‌فقیه قرار می‌داد. اما قانون اساسی پیش‌نویس داشت و به راحتی نمی‌شد در آن دست برد. آقای خمینی اما آب پاکی را روی دست همگان ریخت و راه را برای دخل و تصرف بی‌محدودیت قانون اساسی در مجلس خبرگان باز گذاشت:
"پيش نويس هيچ چيزى نيست، بايد رأى بدهيد، بايد نظر بدهيد."[61]
آزادیخواهان و مخالفان بارها به وارد شدن این اصل در قانون اساسی اعتراض کردند و هشدار دادند:
آیت‌الله شریعتمداری به اصل ولایت فقیه در قانون اساسی اعتراض کرد و خواستار اصلاح و حل آن شد.[62] شریعتمداری پس از تصویب اصل ولایت فقیه آن را با اسلام مخالف خواند وگفت: "روشنتر بگويم وقتی نظر اکثريت ملت را بی‌اعتبار کرديم، بدان توجهی ننموديم، يعنی به جمهوری اسلامی بی‌توجهی کرده‌ایم و اين جمهور واکثريت را نپذيرفته‌ايم. لذا وقتی که جمهوری اسلامی بی‌اعتبار شد، مسلماً قانونی که در دست تصويب است[قانون اساسی] تماماً بی‌اعتبار می‌شود. يعنی از اعتبار عمومی و حاکميت ملی برخوردار نيست ... نبايد رأی ملت را بی‌اعتبار کنند وبگويند خير ملت کسی نيست و هر چه هست فقيه است و او بايد کار کند و او همه‌کاره است. اين طرز تفکر و اين طرز قانونگذاری و اين طرز عمل به نظر ما درست نيست و به اساس لطمه می زند وهمه چيز را بی اعتبار می‌سازد و مسلماً نتيجه خوبی هم در آينده نخواهد داشت"[63]
بنی‌صدر: "شما می‌گویید بنای کار بر این است که ما یک بی اعتمادی مطلق به مردم و نمایندگان آنها داریم. این کار صحیح نیست...اگر فقط کسانی حق دارند در انتخابات شرکت بکنند که رهبر معرفی می‌کند، معنای این یعنی انتخابات بی‌انتخابات. وقتی من بگویم ای مردم شما آزادید آن کسی را که من معرفی می‌کنم انتخاب کنید، این امر اسمش نه آزادی است ونه جمهوری"[64]
بازرگان:"به مجلس خبرگان وصیت می‌کنم در بعضی موارد تغییراتی بدهند تا حکومت انحصاری نباشد."
[65]
بنی‌صدر:"آنطوری که ما این اصول رامی نویسیم قدم به قدم یک نوع استبداد را در قانون اساسی پیش می بریم."[66]
آیت الله طالقانی پس از دادن رای منفی به اصل 5 که متضمن اصل ولایت فقیه بود[67] :"می ترسم با این وضع سطح قانون اساسی جدید از قانون اساسی 70 سال پیش به مراتب پایین‌تر باشد."[68]
مقدم مراغه‌ای در مجلس خبرگان پس از طرح اصل ولایت فقیه:" نباید یک طبقه خاص اسلام را در انحصار خود بگیرد."[69]
مکارم شیرازی در روز رای‌گیری درباره اصل ولایت فقیه :"امروز، روز سیاه تاریخ ایران است."[70]
مکارم شیرازی:"اینکه رئیس‌جمهور هم منتخب مردم باشد و هم مورد قبول فقیه ورهبر باشد باز هم کار دست او نباشد، معنی ندارد.این اصل اصلا قابل اجرا نیست...درست فکر کنید دشمن در داخل و خارج مارا متهم به استبداد میکند و مارا مخالف حاکمیت ملی معرفی میکند...این ماده از قانون میگوید همه سر نخ ها بدست ما است ...شما را بخدا اینکار را نکنید. بخدا بصلاح اسلام نیست، ما حاکمیت ملت را در اصول گذشته تصویب کرده ایم کاری نکنیم که حاکمیت مردم یک شیر بی دم و سر و اشکم شود ... ملت ایران به جمهوری اسلامی نود وهشت در صد رای داده و براساس آن رئیس جمهورانتخاب خواهد کرد و با اکثریت به او رای خواهد داد اما معلوم نیست این رئیس‌جمهور با توجه به این اصل که نوشته شده است، چکاره است؟.... این درست نیست که فقها بخواهند دیگری را به ریاست جمهوری برگزینند وهم خود همه اختیارات را داشته باشند"[71]
بازرگان:" تا آن جا که مربوط به دولت و شخص بنده می‌شود ما طرحی تهیه کردیم و سپردیم دست آقایان .حالا آنها چه بلایی سرش بیاورند حواله‌شان به خدا و حضرت عباس"[72]
بنی‌صدر:"این ولايت فقيه نیست، خدايى فقيه است."[73]
از این میان مکارم شیرازی بعدها تغییر عقیده داد و به عنوان یکی از جدی‌ترین مدافعان نظریه ولایت فقیه مطرح شد.
نمایندگان آزادی‌خواه مجلس خبرگان جز مخالفت چه می‌توانستند بکنند؟استعفا؟ بنی‌صدر نقل می‌کند:
"بعد از اینکه خواستند در مجلس خبرگان ولایت فقیه را تصویب کنند ما جلسه کردیم که استعفا کنیم ولی آقای طالقانی گفت اگر استعفا کنیم با پتک خمینی می‌زنند توی سرمان و این ولایت مطلقه را با 16 اختیار تصویب می کنند."[74]
در جلسات بررسی اصل ولایت‌فقیه بنی‌صدر با این طرح مخالفت کرد و ضمن برشمردن 9 دلیل در مخالفت با ولایت‌فقیه گفت:
"شیخ بهایی گفته است مجتهد باید 165 علم داشته باشد. شما چند تا از این‌ها را بلدید؟ هیچ کدام از شما مجتهد نیستید اما من هستم و می‌گویم ولایت فقیه باطل است."[75]
او از آن سو سعی می‌کرد مخالفان را به حرف زدن و گفتن دلایل خود در رد ولایت‌فقیه وادارد:
" در مجلس خبرگان پسر شیخ عبدالکریم حائری یزدی( بانی حوزه علمیه قم) مخالف ولایت فقیه بود. به او[مرتضی حائری یزدی] گفتم پاشو و مخالفتت را بگو. اگر او بلند می‌شد و مخالفتش را می‌گفت، به احتمال زیاد رای نمی‌آورد. ولی او گفت: قلبم ضعیف است و تحمل این برخورد‌ها را ندارم."[76]
به هرحال پس از کش وقوس فراوان سرانجام در روز چهارشنبه، 21 شهريور 1358، به فاصله دو روز از مرگ طالقانی که یکی از سرسخت‌ترین مخالفان ولایت فقیه بود، این اصل به تصويب مجلس خبرگان رسيد. از این پس مخالفان می‌توانستند به کارهای خلاف قانون خود با اصل مبهم و همه‌جانبه ولایت‌فقیه مشروعیت قانونی دهند. شاید این حرف هاشمی رفسنجانی به خوبی چشم انداز دو جریان موافق و مخالف با این اصل را مشخص کند:
"مسئله سر اسلام فقاهتی است. آنها فقه را قبول ندارند و ما راهی در حکومت اسلام جز با اجرای همین فقه نمی‌بینیم."[77]
آقای خمینی نیز طی یک سخنرانی حق روحانیت را بیشتر از این‌ها دانست و گفت:
" اين كه در قانون اساسى يك مطلبى[ولایت فقیه] بود، ولو به نظر من يك قدرى ناقص است و روحانيت بيش‌تر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان براى اين كه خوب ديگر خيلى با اين روشنفكرها مخالفت نكنند، يك مقدارى كوتاه آمدند. اين كه در قانون اساسى هست، اين بعضی شئون ولايت فقيه هست، نه همه شئون ولايت فقيه."[78]
آقای خمینی همچنین در مصاحبه با حامد الگار تاکید کرد:
" بهترین اصل در قانون اساسی همین اصل ولایت فقیه است."[79]
اگرچه مخالفان اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان مانع از آن شدند تا اختیارات اجرایی ولی‌فقیه تصویب شود، اما در سال 68 این اختیارات هم تصویب شد و حکومت مادام‌العمر سلطنتی ولی‌فقیه، قانونی هم گشت تا مشکلی از آن لحاظ برای رهبری پیش نیاید.
منبع: کتاب ایستاده بر آرمان، روایت فروپاشی یک انقلاب، علی غریب، انتشارات انقلاب اسلامی،دی 85

---------------------------------------------

[1]- " فقیه در همه اموری که با دین و دنیای بندگان خدا ارتباط دارد و باید صورت پذیرد و هیچ گزیری از انجام آن نیست حق تصرف و ولایت دارد. در تمام امور جامعه که امام مستقیما در آن ولایت داشته است و اعمال ولایت می‌کرده ، فقیه نیز حق ولایت دارد."( حدود ولایت حاکم در اسلام، ملا احمد نراقی، صص13-15 و ص97) برای آشنایی بیشتر با نظریات ملا احمد نراقی درباره ولایت فقیه رجوع کنید به " انديشه سياسي ملااحمد نراقي"، سيدسجاد ايزدهي، موسسه بوستان كتاب قم
[2]- ولایت فقیه( حکومت اسلامی)، روح‌الله‌ الموسوی الخمینی، ‌بی‌نا،بی‌تا،ص184
[3]- ولایت فقیه( حکومت اسلامی)،روح‌الله الموسوی الخمینی، بی‌نا، بی‌تا‌، ص 58
[4]- گردهمایی ائمه جمعه،8/11/77
[5]- سخنرانی درجمع ناظران انتخابات استان قم، خبرگزاري انتخاب،۲۹ بهمن ماه ۱۳۸۴
[6]- ولایت فقیه، روح‌الله الموسوی الخمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ نهم، تابستان 78،ص41
[7]- جاودانه تاريخ، سيدمحمد حسينى بهشتى، سازمان انتشارات روزنامه جمهورى اسلامى، ج 3 ، گفتارها، صص 47-46
[8]- مشروح مذاكرات شوراى بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى، ج 3، ص 1640
[9]- صحیفه‌نور، ج9، ص253
[10]- سخنرانی در ديدار با مسؤولين دانشكده افسري نيروي زميني سپاه، کیهان،10 خرداد 84
[11]- سخنرانی 9/8/58، صحيفه نور، جلد10، ص407
[12]- کیهان، 9 شهریور 85
[13]- سخنرانی 12/7/58، صحیفه نور،ج6،ص36
[14]- صحيفه نور، ج6، ص237
[15]- يا لثارات الحسين، شماره80، ص4
[16]- رسالت ۲2 دى ۱۳۸۴
[17]- سخنرانی 9/8/58، صحيفه نور،جلد10،صفحه 88
[18]- مشروح مذاكرات شوراى بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، ج 3، ص1631
[19]- صحيفه نور، ج4، ص168
[20]- ولایت فقیه، ص6
[21]- سخنرانی به مناسبت برگزاري كنگره امام خميني و انديشه حكومت، 11 بهمن 78
[22]- سخنرانی در دهمین نشست دوره سوم مجلس خبرگان،۱۳۸۲/۰۶/۱۷
[23]-كتاب البيع، روح‌الله خمینی، قم،انتشارات اسماعيليان، بى تا، جلد5، ص472
[24]- ولایت فقیه، ص37
[25]- سمينار ولايت فقيه در ساری، راديو تهران، اخبار ساعت 20 روز 29 ارديبهشت 1361
[26]- ولايت فقيه، ص40
[27]- خبرگزاری کار ایران،ایلنا،12/7/85
[28]- سخنرانی آیت الله جعفر سبحانی در دیدار با مسئولین اجرایی دومین همایش بین المللی دکترین مهدویت،24 اردیبهشت 1385
[29]- سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در جمع بسيجيان شهرستان قروه، 7مرداد1381
[30]- ولایت فقیه،ص51
[31]- روزنامه رسالت،19 تیر 68.
[32]- صحیفه نور،ج20،ص452
[33]- خبرگزاری فارس،18/05/84
[34]- رسالت، 13/11/1375
[35]- سخنرانی 3/8/58، صحیفه نور،ج6،ص118
[36]- سخنرانی آقای خامنه‌ای در مراسم پانزدهمين سالگرد درگذشت آقای خميني ،14/3/83
[37]- جمهوری اسلامی، 03/04/1382
[38]- روزنامه خرداد،16/3/78
[39]- نشریه شهروند چاپ کانادا، 5/30/2002 برابر با 9 خرداد 1381
[40]- ر.ک به متن سخنان آیت‌الله نمازی، خبرگزاری رسا، 16 فروردین 1383
[41]- روزنامه صبح امروز،20/11/77
[42]- خبرگزاري جمهوري اسلامي، ‪۸۵/۰۴/۲۶
[43]- سخنرانی 30/7/58، صحیفه نور، ج6، ص95
[44]- سخنان آیت‌الله نمازی، خبرگزاري دانشجويان ايران(اایسنا)، 1385/03/09
[45]- پیام 15/11/57 ، صحيفه نور، جلد 5، صفحه 31
[46]- روزنامه خرداد، 5/3/78
[47]- کشف‌الاسرار، روح‌الله الموسوی الخمینی، انتشارات آزادی، قم، چاپ دوم،ص222
[48]- صحيفه نور،جلد1، صفحه 262
[49]- صحیفه نور، ج18،ص 44
[50]- سخنرانی آیت‌الله مصباح يزدی به مناسبت عید غدیرخم،خبرگزاری رسا، 16 فروردین 83
[51]- صحیفه نور،ج 5، ص522. تئوری‌پردازان و رهروان راه ولایت‌فقیه البته هرآنجا که لازم باشد از ادبیات خشن سود می‌برند: مصباح یزدی:"اگر تحقق اهداف اسلامی بجز از راه خشونت امکان پذیر نباشد این کار ضروری است."(صبح امروز، 17/3/78)خزعلی:" ما در شورای نگهبان مواظب هستیم تا جوانان طعمه جهنم نشوند. شورای نگهبان وقتی در مورد مساله ای اظهار نظر می‌کند و می‌گوید درست است دیگر تمام شد و اگر گفت باطل است دیگر تمام شد."(خرداد11/3/78)محسن رضایی:"ما خودمان به مطبوعات آزادی دادیم. یک شبه هم می‌توانیم همه‌ی اینها را جمع کنیم.ما خودمان مطبوعات را درست کردیم اما می‌بینیم اینها به انحراف کشیده شده‌اند" (اخبار،10 /2/ 78 ) رحیم صفوی:"ما دنبال این هستیم که ریشه‌ی ضد انقلاب را در هر کجا که هستند بزنیم. بعضی ها را باید گردن بزنیم بعضی‌ها را زبانشان را قطع می‌کنیم."(شلمچه، شماره30)
[52]- درس تجربه،خاطرات اولین رئیس جمهور ایران در گفت و گو با حمید احمدی، ص 17
[53]- التنقیح فی شرح العروه الوثقی، الاجتهاد والتقلید، آیت‌الله خویی، تقریرات از میرزا علی غروی تبریزی؛ قم، ص424
[54]- پیرامون انقلاب اسلامی،مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی،وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،بی‌تا، ص67 & بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صد سال اخیر،مرتضی مطهری،انتشارات صدرا، بی‌تا،ص29. در حقیقت برداشت مطهری از ولایت فقیه جز حکومت فقیه بود.
[55]- پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری،انتشارات صدرا، ص26
[56]- المکاسب المحرمه،آیت‌الله اراکی،ص94. تکه‌های مربوط به نقض اصل ولایت فقیه در چاپ جدید کتاب آیت‌الله اراکی حذف شده است.
[57]- امیدها وناامیدی‌ها، کریم سنجابی،ص234
[58]- درس تجربه، ص 82
[59]- خاطرات آیت‌الله منتظری، چاپ اول، بهار 79، ج1، ص456
[60]- پس از طرح این اصل، روزنامه انقلاب اسلامی در توصیف رئیس جمهور و اختیارات او در نظام جمهوری اسلامی، کاریکاتور مترسکی را کشید که در زیر آن نوشته بود رئیس‌جمهور! ( انقلاب اسلامی، 26مهر ماه 1358)
[61]- صحيفه نور،ج8، ص213
[62]- کیهان، 10 آذر 58
[63]- مصاحبه با روزنامه بامداد، 26 مهرماه 1358
[64]- مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جلد دوم، صفحه1152
[65]- اطلاعات، 17 آبان 58
[66]- انقلاب اسلامی، 1 مهر 58
[67]- اطلاعات 19 شهریور58. از آزادی تا شهادت، مجموعه کامل اعلامیه‌ها، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها،خطبه‌های نماز جمعه و تفاسیر تلویزیونی آیت‌الله طالقانی، انتشارات رسا، چاپ دوم،ص482
[68]- از آزادی تا شهادت، مجموعه کامل اعلامیه‌ها، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها،خطبه‌های نماز جمعه و تفاسیر تلویزیونی آیت‌الله طالقانی، انتشارات رسا، چاپ دوم،ص488
[69]- انقلاب اسلامی، 22 شهریور 58
[70]- درس تجربه،ص60
[71]- مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جلد دوم، صفحه1116-1115 . همچنین پیشتر ناصر مکارم در مصاحبه‌ای گفته بود:" تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ رهبر مذهبی انتظار ندارد که رهبری مملکت را برعهده گیرد. رهبران مذهبی از جنبه های مذهبی در امور نظارت داشته باشند."( اطلاعات، 14 آبان 57 )
[72]- کیهان، 15 مهر 58
[73]- نقل از مصاحبه با رشیدیان، عضو مجلس خبرگان، نشریه حکومت اسلامی،ارگان دبیرخانه مجلس خبرگان، سال یازدهم، شماره 39، بهار 85، ص198. جالب اینجا که رشیدیان نیز که از سرسخت‌ترین مدافعان اصل ولایت فقیه به شمار می‌رفت، عضو حزب زحمتکشان آبادان بود.
[74]- درس تجربه، ص 83
[75]- خاطرات آیت‌الله منتظری،ج1، ص456 همچنین درس تجربه، ص70. رشیدیان، از مدافعان سرسخت ولایت فقیه نیز درباره موضع‌گیری بنی‌صدر می‌گوید: "بنى‏صدر مى‏گفت مجتهد جامع‏الشرايط يا ولى فقيه بايد 164 علم داشته باشد و اين محال است لذا ولايت فقيه‏ مفهوم دارد ولى مصداق ندارد و از اين به صورت چماق هميشه‏استفاده مى‏كرد."(نشریه حکومت اسلامی،ارگان دبیرخانه مجلس خبرگان،سال یازدهم، شماره 39، بهار 85، ص207)
[76]- درس تجربه، ص83
[77]- عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی،ص60
[78]- سخنرانی مورخه7/10/58. صحيفه نور، جلد11،ص133
[79]- مصاحبه با حامد الگار،7/10/58، صحیفه نور، ج6، ص519. بعدها آیت‌الله مشکینی در این‌باره گفت:" اگر از روز اول به مسئله ولايت فقيه در قانون اساسي تاكيد نمي شد امروز خبري از اسلام نبود."( کیهان، 7 خرداد 84) محمدعلی رجایی تاکید کرد:"ما ولايت فقيه را به عنوان عاليترين دستاوردهاي انقلاب در قانون اساسي خود گنجانيده ايم."(نقل از کیهان،25 خرداد 84) همچنین بهشتی نیز گفت:"اين اصل، يك اصل تعارفي نيست كه بخواهند با فقها و علما تعارف كنند، احترام آنها را نگهدارند و بگويند بله آقا خوب اصل ولايت فقيه هم ما توي قانون اساسي گذاشتيم. هيچ اينجورها نيست. اين اصل يك اصل بنيادي در نظام اسلامي ماست."(جمهوري اسلامي 03/04/1382)


ادامه مطلب ...

کارتون - چگونه حسین شریعتمداری پرونده سازی میکند ؟

0 نظرات



کارتونی از آریا


ادامه مطلب ...

ماجرای به قتل رسیدن محمد مختاری توسط تیم ترور وزارت اطلاعات

0 نظرات


اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی مورخ 4/2/1379

در تاریخ 9/9/1377 آقای موسوی ( سید مصطفی کاظمی ) نزد دری ( نجف آبادی ) میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارش می دهد. موسوی پس از این دیدار به من (مهرداد عالیخانی) گفتند: فعلا کار کانون(کانون نویسندگان) را انجام بدهید (یعنی این موضوع در اولویت قتل ها قرار گیرد) ، موسوی تاکید کرد هر چه سریعتر شروع کنید.

موسوی در همان تاریخ منزل آقای حقانی (مدیر کل پشتیبانی معاونت اطلاعات مردمی) می رود. ( توضیح: اینکه پیگیری کار اطلاعاتی روی عناصر فرهنگی از جمله کانون در حوزه فعالیت های معاونت اطلاعات مردمی قرار داشت ) موسوی برنامه حذف را با حقانی در میان می گذارد و می گوید: من بگویم کافی است یا دری هم باید بگوید؟ حقانی می گوید: شما بگویید کافی است و قرار می شود همکاری حقانی با ما آغاز شود. حقانی گفته بود می تواند از منزل امن، خودرو و نیرو در اختیار ما قرار دهد عملا نیز چنین کرد.

7 جلد پرونده از مهمترین سوژه های فعال کانون(نویسندگان) گلشیری - منصور کوشان
- علی اشرف درویشیان، سپانلو، مختاری، پوینده چهل تن را به واسطه اصغر سیاحی(سیاح) به آقای موسوی تحویل دادم. موسوی پرونده ها را زیر میز تلفن خود قرار می دهد . اما بعدا آنها را عودت می دهد و می گوید: نیاز به ارسال پرونده نیست. هر کسی عضو جمع مشورتی باشد مشمول طرح حذف می گردد. از هر کدام بخواهید شروع کنید .

قرار شد از مهمترین ها شروع شود. شماره تلفن مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست آمده بود. قرار شد تا روز پنجشنبه 12/9/77 روی آدرس سوژه استقرار پیدا کند(کنیم). خبر به آقای موسوی دادم و با عزیزپور قرار گذاشتم. اعتراض کرد گفت: این کار را سعی کن با زیر مجموعه آقای حقانی و در ارتباط با روشن انجام دهی .

قراری برای 8 صبح مورخه 12/9/77 در خیابان آفریقا – مقابل پمپ بنزین (بین خیابان اسفندیار و خیابان شهید سعید ناصری یا علوی) جهت عزیزپور و نیروهای عمل کننده او همچنین رضا روشن، آموزگار و خسرو گذاشته شده بود. خسرو داخل یکی از کوچه ها شد (احتمالاً خیابان اسفندیار) و پلاک های جعلی را روی تاکسی نصب کرد و سپس به طرف منزل مختاری حرکت کردیم. در سر کوچه (شهید سعید ناصری یا علوی) و مستقر شدیم. عزیزپور دو ماشین نیرو با خودش آورده بود . حدود ساعت 17 مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون آمد و از شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت کرد. در این ساعت ناظری و روشن جهت اقامه نماز محل را ترک کرده بودند لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم سوژه بیرون زد. خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود 20 دقیقه خریدش طول کشید.در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند. از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه ای پارک کند،کرد . رضا و علی پیاده به دنبال مختاری راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش (در سمت راست خیابان) علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سواراتومبیل کردند. علی در سمت چپ، مختاری وسط و رضا روشن در سمت راست او روی صندلی عقب نشست .

ناظری در همان ساعت حوالی 13 مورخه 12/9/77 با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد ( چون ناظری مسئولیت(مسئول) حراست بهشت زهرا بود) استفاده شود . روشن, ناظری و سایر دست اندرکاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز 77، از این محل مستمرا استفاده می کردند.قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود. از طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیم. به جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردم بعد از اینکه به محل رسیدیم روشن خواست چشمش را ببندد و پیاده شود. از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پائین باشد تا متوجه نشود کجا می رویم .

داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند. همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد مقادیری پارچه سفید برداشت. چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت به روی شکم خواباند و حدود 4 یا 5 دقیقه طناب را تنگ کرد و آنرا کشید در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختین خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند .

این دو از روی ناخن ها تشخیص دادند که کار تمام شده سپس ماشین پژو را به شکلی قرار دادند تا صندوق عقب آن مقابل درب این محل قرار گیرد. من و خسرو و روشن جنازه را وسط پتو قرار دادیم و در صندوق عقب گذاشتیم. خسرو پشت فرمان نشست. در جاده افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می شد. اطراف آن مسیر خلوتی بود . ساعت حدود 20 ماشین را نگه داشته، جنازه را بیرون گذاشتیم. پس از پائین گذاشتن جسد ، موسوی زنگ زد نتیجه کار را می خواست. گفتم: دقایقی است خلاص شده و راهی منزل هستیم. موسوی گفت: بیا امشب همدیگر را ببینیم. من در شهرک آپادانا هستم. قرار شد ساعت 22:15 دقیقه او را در محل مذکور دیده و مشروح گزارش بدهم .

پرسنل تیم ترور محمد مختاری :

صادق ( مهرداد عالیخانی ) - پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – رابط آقای موسوی و تیم عملیات

علی ناظری – پرسنل معاونت اطلاعات مردمی – اداره کل پشتیبانی عملیاتی – مسئول اداره عملیات

رضا روشن – کارشناس اداره کل التقاط در معاونت امنیت – مباشر قتل محمد مختاری

خسرو براتی – همکار غیر وزارتی (منبع) راننده اتومبیل مورد استفاده




ادامه مطلب ...

اشراف‌سالاری یا آریستوکراسی چیست ؟

0 نظرات


اشراف‌سالاری یا آریستوکراسی به معنای اشرافیت است و معمولا آن قشر و دسته‌ای را نشان می‌دهد که امتیازات فراوان دارند، از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا برای حفظ این امتیازات، به اصل و نسب خود نیز ببالند. در اصل آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان جامعه کمون اولیه را معین می‌کرد که صاحب درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند. لذا آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع دودمانی پدرشاهی- پدیدار می‌شود.

در جامعه برده‌داری، واژه آریستوکراسی مخصوص ثروتمندترین خانواده‌های برده‌دار صاحب اراضی وسیع بود. در جامعه فئودالی آریستوکرات به اشراف درای زمین‌های فراوان و درباریان متنفذ، اعیان و صاحبان مقامات عالی در دستگاه دولتی می‌گفتند که همه این امتیازات نیز ارثی بودند. نخستین انقلاب‌های بورژوازی منجمله علیه آریستوکراسی بودند که در بعضی کشورها دست آن‌ها را از قدرت سیاسی کوتاه کرده و در بسیاری دیگر طبقه استثمارگر بورژوازی و فئودال‌های آریستوکرات به توافق و تفاهم رسیدند و در حکومت شریک شدند. در جریان تکامل جامعه سرمایه‌داری بسیاری از آریستوکرات‌ها خود را با شرایط جدید تطبیق داده و همه به سرمایه‌داران بزرگ مبدل شدند.

اینک در مباحث اجتماعی لفظ آریستوکرات به معنای عام قشر فوقانی صاحب امتیاز و دارای نفوذ از یک طبقه یا گروه‌های اجتماعی که از حقوق و امکانات ویژه برخورداند به کار می‌رود. عبارت «آریستوکراسی کارگری» اصطلاحاً درباره آن قشری از کارگران در کشورهای سرمایه‌داری به کار می‌رود که از سودهای بسیار کلان انحصاری سهمی می‌برند و از توده کارگران جدا هستند و محصول نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی سرمایه‌داری در بین پرولتاریا می‌باشند.




ادامه مطلب ...

کارتون - زندانی به وسعت ایران !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

عکس - کارت عضویت در بسیج اسامه بن لادن !

0 نظرات




ادامه مطلب ...

بالاخره بن لادن هدف آمریکا شد - کارتونی از افشین سبوکی

0 نظرات




ادامه مطلب ...

معرفت شناسی ماتریالیسم دیالکتیک چیست ؟

0 نظرات


نام فلسفه مارکسیستی در جهان بینی مارکسیسم - لنینیسم ، ماتریالیسم دیالکتیک است. فلسفه مارکسیستی پایه تئوریک جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی است.

ماتریالیسم دیالکتیک در وهله ی نخست معرفت شناسی به شمار می آید، یعنی نظریه ی شناخت یا دانش . آماج اصلی این فلسفه تجربه گرایی است، یعنی دیدگاهی از شناخت که در آن سوژه ی شناسنده با ابژه ی واقعی رویاروی می شود و به یاری انتزاع ، ذات آن را اشکار می سازد ، و از این پیش فرض ، رویارویی سرراست اندیشه با واقعیت ، و پیش فرض بیشتر بی میانجی سوژه نسبت به ابژه، در پی تضمین های بیرونی حقیقت شناخت بر می آید. ماتریالیسم دیالکتیک در برابر مفهوم شناخت همچون بینش، مفهوم شناخت همچون تولید و همچون کردار نظری را قرار می دهد، و بنابراین، می توان گفت که خود نظریه ی کردار نظری است.

مارکس ، دیالکتیک را تنها با رویدادهای تاریخ و جامعه همساز می دید و انگلس بود که دامنه دیالکتیک را به حوزه طبیعت گسترش داد . اما انگلس مدعی نشد که ماتریالیسم تاریخی را می توان از ماتریالیسم دیالکتیک استنتاج کرد . این کار را پلخانف کرد که نخستین بار این اصطلاح را به کار برد ؛ و نیز لنین ، که آن را چنان تفسیر کرد که ماهیت جهان با آرزوهای انقلابی سازگار در آید . استالین باز هم آن را بیشتر دستکاری کرد و از آن یک جهان‌شناسی سیاسی بیرون کشید . کتاب « تکامل دید یگانه انگار از تاریخ » ( 1895 ) از پلخانف ، و « ماتریالیسم و آمپریوکریتیسیسم » ( 1909 ) از لنین ، و « ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی » ( 1939 ) از استالین ، پله به پله مراحل تحول ماتریالیسم دیالکتیک را به یک فلسفه حزبی بیان می کنند. برخی از متفکران مارکسیست تنها مارکس را مرجع می شناسند.




ادامه مطلب ...