هرگزنخواب کورش - شعر

0 نظرات
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد

بابا ستاره اي در هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکيد،البرز لب فرو بست

حتی دل دماوند،آتش فشان ندارد

ديو سياه دربند، آسان رهيد و بگريخت

رستم در اين هياهو،گرز گران ندارد

روز وداع خورشيد، زاينده رود خشکيد

زيرا دل سپاهان،نقش جهان ندارد

بر نام پارس دريا، نامي دگر نهادند

گويي که آرش ما،تير و کمان ندارد

درياي مازني ها، بر کام ديگران شد

نادر! ز خاک برخيز، ميهن جوان ندارد

دارا ! کجاي کاري، دزدان سر زمينت

بر بيستون نويسند، دارا جهان ندارد

آييم به دادخواهي، فريادمان بلند است

اما چه سود، اينجا نوشيروان ندارد

سرخ و سپيد و سبز است اين بيرق کياني

اما صد آه و افسوس، شير ژيان ندارد

کوآن حکيم توس ، شهنامه اي سرايد

شايد که شاعر ما ديگر بيان ندارد

هرگز نخواب کوروش، اي مهرآريايي

بي نام تو، وطن نيز نام و نشان ندارد



ادامه مطلب ...

شعر- شهرغریب ( دکتر خسرو فرشید ورد )

0 نظرات
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی

طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست

آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت

هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان موجی است

که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران

عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران

هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست

دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران

بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران

لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ

چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند

این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست


ادامه مطلب ...

شعری برای زنده یاد ندا آقاسلطان

0 نظرات
می خواستند از بدنت پر درآورند

از شانه هات بال کبوتر درآورند

بی شک گلوله ها خودشان دل نداشتند

از سینه های سوخته ات سر درآورند

قُمری نمی گریست، نمی شد پرنده را

در سوگ یک پرنده ی دیگر درآورند

باور نمی کنم بتوانند اینچنین

خون از دهان و بینی دختر درآورند

باور نمی کنم بتوانند سیل خون

از چشم این گلایلِ پرپر درآورند

این روزِ محشر است که نامردها دمار

از روزگار خواهر و مادر درآورند

شاید فرشته ها به خدا قول داده اند

این لحظه را به شیوه ی محشر درآورند

همواره عاجزند که این اشکواره را

این روزها به حالت دیگر درآورند

امکان ندارد این خس و خاشاکِ خشم را

از این دو چشمِ قهوه ایِ تر درآورند



ادامه مطلب ...

شعر- خدا مرده است !

0 نظرات
ای که احادیث عشق هوش تو را برده است
هیچ ندانسته ای جان تو آزرده است
آن همه ذکر و سجود بهر خدای وجود
حیف نیاورده سود زانکه خدا مرده است!
تا به کجا راز عشق آن همه آواز عشق ؟
مونس پرواز عشق حمدِ تو نشمرده است
عالم عشاق درد رفته ز آفاق درد
زانکه درین باغ سرد یک گل پژمرده است
محفل آن سینه چاک قصه ی مجنون خاک
دست خداوند پاک این همه نسپرده است
این همه آیین و دین باورجانی حزین
رنج سیاهی درین مردم افسرده است
مجلس شوم عزا نعره برای خدا
حاصل این ناله ها باطن سرخورده است
مجلس ترحیم او کی رسد ای یاوه گو؟
یاوه مگو مو به مو زانکه خدا مرده است

***

ظلم و تباهی نرفت آتش اسلام
کجاست
راه کجا می رود خانه
ی فرجام کجاست
پیکر آن بی گناه طعمه
ی آونگ دار
عدل خداوند پاک لحظه ی
اعدام کجاست!
این همه نا داوری
نورخدایی نبود
صوفی بدنام شهر خانه
ی ایتام کجاست
نیست خدایی که هست
فهم زبانش عرب
قصه ی قرآن مگو
سوره ی انعام کجاست!
او که بگفت آدمی از گِل و خاک آمده
هیچ ندانسته بود پاسخ ابهام کجاست
ننگ به فرمان مرگ در
ره آییتان
نیست جوابی بگو زاهد
بدنام کجاست
دین به راز آورد دام
هزاران سراب
نیک ببین آیتی دین پر
از دام کجاست
بانگ خدایی نبود تا به سرای عدم
یک اثر از خالقِ این همه
ایام کجاست
عالم عرفان و عشق
وعده ی بیراهه بود
حال بگو دوزخ و آتش
خیام کجاست
گورسرایی که هست منزل
دیرینه را
پیکر ویرانه ی خانه ی
اجسام کجاست
خاص و عوام رفته اند طعمه ی خاکند و بس
هیبت فرعون برفت خالق اهرام کجاست
گرچه تو هم میروی سوی فنای وجود
لیک نداند کسی مرده ی آرام کجاست

***

حاصل کارگه عالم ما چیست بگو
خالق این همه ایام جهان کیست بگو
پیش از این آمدنم عالم جاویـد نبود
بعد از آن مرگ و فنا جای دگر نیست بگو

***

کس پی نبرَد به راز افسانه ی مرگ
هرگز نرود سکوت ویرانه ی مرگ
دنیا که بسان نور شمعی ست وسیع
پر میزند این جهان چو پروانه ی مرگ

***

عالمی باید ولی آخر کجا؟
تا ابد پایین نمی آید خدا…!
عالمی کز نیستی آید پدید
عاقبت پر میزند سوی فنا…

***

گر تو از بیم جهنم به خدا چنگ زنی
بهر باغ ملکوت حیله و نیرنگ زنی
می رسد روز خرابی که درین عالم درد
بهر این جان عزیزت به خدا سنگ زنی!

***

اندرین راهِ خرد از سرِ اکراه باشد
این همه کفر که درباره ی الله باشد
آنکه فرمود منم معنی «خَيْرُ الْمَاكِر»
ای خوش آن کفر که الله تو روباه باشد!

***

دین همه جا عرصه ی نان آوری ست
جهل بشر منشاءِ دین باوری ست
آنکه سفیدست و سیاه بر سرش
حیله گر و روبهِ خاکستری ست

***

این مردم ما سکوت در خواب شدند
دیوانه ی حیله های اعراب شدند
یا گریه برای سر بی جان حسین
یا در غم آن شهید محراب شدند

***

گویند بهشت و دوزخی ننگین است
کز سوز جهنمش دلت غمگین است
این زاهد صومعه که بهتر داند
آن دوزخ و آن بهشت همین پایین است!

***

سهم من و تو به هر دو عالم باشد
آتشکده ای که آن جهنم باشد
زاهد که به هر دو عالمش باغ بهشت
با حور برین همیشه همدم باشد!

***

در خار و خس و خاو و علف نیست که نیست
در عالم و آدمی هدف نیست که نیست
در کوزه و در سکوت ابریق نبود
جانی به تنِ خاک و خَزَف نیست که نیست

***

تمام سجده هایت بی اثر بود
ز خاک مُهر سر بیهوده تر بود
دگر فهمیده ای این نکته را که
خدا مخلوق احساس بشر بود!

***

خدا ابزار زور ظالمان است
شکوه تاج و تخت حاکمان است
وگرنه کو خدا تا حق بگیرد
اگر او صاحب هر دو جهان است!

***

همانا که نماد مسلمین است
خدایی که چو روح آتشین است
نمی دانم که یزدانت کجا بود
که بی جان و اسیر دام دین است!

***

نه میگویم که مخلوق خدایم
نه میگویم که از دنیا جدایم
به نیروی عظیمی که جهانرا
پدید آورده تعظیم می نمایم

***

آنان که فسانه های ایام شدند
میخانه ی جرعه های این جام شدند
در کالبد دین خردورزیشان
فریاد ترانه های خیام شدند


ادامه مطلب ...