شعر گوز خامنه ای و بسیجیان پیشمرگش !

بسیجی بپا خیز که صبرت به سر آمد
خوش باد بهشتی ز سوی رهبر آمد
بسیجی٬ بپا خیز٬ که هجر تو تمام است
این بوی خوش از نایب آقا و امام است
این رهبر دنیاست که رو سوی تو آورد

این رایجه بو کن ٬ در سینه فرو کن ٬
این بوی تبرک شده کز زیر لباس است؟
از جانب آقا به وزیده است و حلال است
طوفان بزرگ است ؟٬ یا سیل دمان است؟
از نافه آهوست این بوی معظم ؟ نی نی
بادی است که از مقعد رهبر به وزان است.
این بوی بهار است ٬ از اطراف خیار است

با عطر خوشش سوسن و نارنج چسان است ؟
این گوز عظیم است٬ همان زرته عظمی است
از کون مبارک به وزیده است و روان است
بس نیک سرشت است ٬ ریاحی ز بهشت است
شهدی است که جاری است ٬ز سوی سبلان است
بویی ملکوتی است ٬ این فیض عظیم است
از خشتک آقاست٬ که این سان فوران است

الحق که بهار است ٬ فقیه است و خمار است
بیهوده چه گویید که; پیر است و نزار است؟
این خامنه ای آهوی چین است٬ خاموش ٬ نه این است
او کان نبات است٬ ز کانش برکات است
از کان معظم همه جا مشک و عبیر است

بسیجی ، کجا دیده چنین رایحه ای خوش؟
بسیجی چه خوشبخت و چه سر خوش
شادان و غزل خوان ٬ خوش حالت و خندان ٬
سرمست از آن بوی٬ می خواند به هر کوی :
" ای خامنه ای ٬ خامنه ای٬ مشک و عبیر ی
سر چشمه هر رایحه ای ٬ عطر کبیر ی"



1 نظرات :: شعر گوز خامنه ای و بسیجیان پیشمرگش !

  1. شاعر ناشناس: شعری از برای امام

    اماما ! من بر آن سيمای همچون عَنترت ريدم
    بر آن ريش و سبيل و صورت بد منظرت ريدم

    گرچه دورم با تاسف از حضور انورت لیکن،
    من مخلص غياباً بر حضور عَن وَرت ريدم

    امامی، رهبری، اما بقدر خر نميفهمی
    به ريشت ، بر آن فهمِ هم از خر كمترت ريدم

    به توضيح المسائل ، آن اراجيفی كه بنوشتی
    به تاليفات بی ارج و بهای ديگرت ريدم

    به تسبيح و عَبا و جامه ی تقوی كه پوشيدی
    بر آن عمامه ی پيچيده بر دور سرت ريدم

    شنيدم گفته ای مسجد بُوَد از بهر ما سنگر
    به سرتاپای آن مسجد كه باشد سنگرت ريدم

    ز حزب اللّهيان تشكيل نيرو دادی و لشكر
    به نيرويت، به حزبت، بر تمام لشكرت ! ريدم

    نه تنها بر خودت بل بر طرفــدارانت ای خائن
    که بر فرق پسر، دختر، برادر، خواهرت ريدم

    نداری چون پدر، من از پدر چيزی نمی گويم
    ولی ای بی حيا رهبر به روح مادرت ريدم

    عيال مهربانت وقت ريدن شد فراموشم
    كنون (با عذرخواهی) بر دهان همسرت ريدم

    تو ريدی بر تمــام مملکت منهم پی جبران
    ز انگشتان پا بگرفته تا فرق سرت ريدم

    تو آن جغدی که بال و پر ترا بخشيد آن کوسه
    روا باشــد اگـر گـويـم که بر بال و پرت ريدم

    بُوَد گوش تو كر، فرياد ملت بی اثر، ای خر
    کنون من ای خر مُظطَر، بر آن گوش كرت ريدم

    اگر اسلام اهریمن برایت بوده است آیین
    بر الله ت، به قرآنت، بر آن دین سراسر نکبتت ریدم
    اگراينست ترا دين وَ گر اينست پِيغمبَر،
    به آئينت، به دينت، بر سر پيغمبرت ريدم