شعر- دین تباه

0 نظرات
بهر سجاده ی دینم می فرسوده خریدم

که ازین دین ریا کار سخنی خیر ندیدم

برو ای عارف و اینجا تو مگو حرف خدایی

که ز عرفان خدایت به چنین کفر رسیدم

در همان روز که دیدم سخن دین تباهت

چه سخنهای عجیبی ز خدای تو شنیدم

من همان روز که دفتر بگشودم به حدیثت

خط بطلان سیاهی به حدیث تو کشیدم

قصه ی خیبر و خندق به چنین شور نخوانید!

که به شمشیر تفکر سر این خرقه بریدم

دگر این نوحه مگویید که بسی بانی شرمست

که من این دلق ریا را همچو سجاده دریدم

***
بهتر آنست که من کافر عالم باشم

تا که طماع هزار چشمه ی زمزم باشم

گر بهشت جای هوسرانی حور و عربست

پس همان نیک که در کوی جهنم باشم!

چه بهشتی که شود قیمت ویرانی ما

چه ثوابی که فقط در ره ماتم باشم

میهن پاک من اینجا بشود دوزخ درد

تا که با نوح و مسیحای تو همدم باشم!؟

ای که بیهوده بگویی سخن از عاد و ثمود

من نه آنم که پیِ قصه ی مبهم باشم

من نه آنم که درین دشت پر از لاله ی سرخ

به عزای کفن و خون مُحرَم باشم

این همه راز خداوندی او فاش مکن

که به دنبال ره عقل مُسَلَم باشم

در جهانی که خدا مظهر نابودی ماست

بهتر آنست که من کافر عالم باشم



ادامه مطلب ...

خلیج فارس، خلیج عرب نخواهد شد

0 نظرات
خلیج فارس، خلیج عرب نخواهد شد
که نام روز دل افروز، شب نخواهد شد

خلیج همره تاریخ و پیشتر از آن
نهاده سر چو عزیزی به دامن ایران

ز روزگار کهن، نام پارس بر آن است
چو پارس، پهنه دریادلان ایرانست

کتیبه ای که از آن روزگار بجاست
به آبراه سوئز، خور چراغ راهنماست

زداریوش جهاندار آن کتیبه بود
که نام سرمدی پارس، بر خلیج سزد

به نقشه های جهان بر خلیج، این نام است
جز این هر آن چه بگویند، گفته ای خام است

به چشم دل بنگر بر تلاطم آبش
بگوش جان بشنو از خروش پهنایش

بگوید اینکه، به این شهرتم زمانه شناخت
جهان مرا به همین نام جاودانه شناخت

مباد آن که سیاست دسیسه آغازد
مرا زریشه دیرینه ام جدا سازد

برای باختریها است این بهین برهان
مرا بخواند به این نام، از آن زمان یونان

قسم به تنگه هرمز که رهگشای منست
که تا بروز پسین، پارس پا به پای منست

مرا به نام دگر، در زمانه کاری نیست
برای من بجز این نام، اعتباری نیست

چو بر سرم ز ازل، سایه ای از ایرانست
زنام پارس، دل و سینه ام خروشانست

شکوه و هیمنه پارس، بر جبین منست
هزاره هاست که این نام راستین منست

خدا گواست بر آن استوار پیمانیم
که ما دو نام، بسان دو جسم و یک جانیم

خلیج و پارس، از آغاز چون دو همزادیم
که در سپیده تاریخ، توامان زادیم


ادامه مطلب ...

خودت را بیخودی پاره نکن مهدی نمی آید!

0 نظرات
خودت را بیخودی پاره نکن مهدی نمی آید

دلت را پشت این ،چاره مکن مهدی نمی آید

بمسـجد نعـره وضجه مکـن مهدی نمی آید

به منبـر زورکی گریـه نکن مهدی نمی آید

بقول ایرج شیرین سخن ، آن شازده ماه

“کجازنده شود مرده که افتاده ته چـاه!”

اگر در چاه تاریکی گرفتار است ، کجا آید؟

اگر پشت ترافیک است ، بدان ، هرگز نمی آید!

مگر سیر است زجان خود، میان وحشیان آید؟

همان بهتر که در چاه سیه، بـی شیعـیان مانـد!

اگر از من بپرسی ، گویمت ،شاید که درخواب است

دراین خواب خوش آزارش نده، بیچاره خوشحال است!

یکی گفتا “برمنـقل نشـسته گـرم تـریـاک اسـت”!

مثـال مـلت ایـران، دچـار دیـو تـریـاک اسـت!

یکی هم گفته ” شاید، حضرت مهدی بزندان است”؟

همین روزها طناب دار او دربین میدان است!

بـروزنـامه نوشته، شـده جـاسـوس اسـرائـیل!

مجـازاتش مـلاقـاتی بـود بـا شخـص عـزائیـل!

یکی گفته کـه”پیوسته بـراه سلطـنت هستـند!

یکی هم گفته “شاید با مصدق کرده است خلوت!

یکی گوید”که از دین وخدا برگشته است دیگر”

بدنبـال لنـین رفـته ، شـده یکـبارگـی کـافـر!

“یکی گوید”که اورا دیده است در مرز پاکستان!

فراری گشـته از دسـت بسیجی های بی وجـدان!

نمیدانم ، کجا و کی شود این مسخره پایان؟

جـدا کی میشود این یاوه ها از مـردم نادان؟

امیدی دارم آن صاحب زمان،آن حضرت پنهان

فـرستـد فـاکسـی و حـل معــما را کنـد آسـان!



ادامه مطلب ...

شعر اسلام دین بی نظیر!

0 نظرات
در میان یکسدوبیست وچهارکرور پیغمبر

با کتاب وبی کتاب ونشان و لوحه و دفتر

فراگرفتم ازاین مرام ومسلک وآن مرسل

خواندم خبرها و وحی ها آیات ازهوا منزل

خواندم کتاب ” تولدی دیگر” از استاد شفا

آگه شدم ازروشنگری های مذهبی دریکجا

گوش دادم به روایت هندو و بوداو برهما

دیدم فیلم ها از زیبا رقص کلاسیک شیوا

خواندم حدیثی از حواریون وحکایت یهودا

شنیدم روایت داودویحیی و یعقوب ویوهنا

مشاهده کردم فیلم ده فرمان ولوحۀ موسی

همچنین فیلمی ازبن مریم حضرت عیسی

بیاد آن بزرگ پیغمبر نقاش مانی ایران

بیادکهن آئین ودین مهرومیترای جاویدان

همی یاد زند واوستا وسرود از راستی ها

نیایش بر یزدان و دور ماندن ز زشتی ها

گرفتم یاد از زرین لوحه زردشت پیغمبر

گفتاروکرداروپندارنیک آن نیکو پیام آور

گذرکردم ازدیارموش وماروماهی ستایان

همان گاو و پلنگ وببر وفیل ویوزپرستان

همی دیدم سربرسنگ وخاروخاشاک نهادن

همی کردند ستایش دینشان باعشق وایمان

گر که دیدم نمایشی ازآئین همگانی درنیایش

بود آرام وعمیق در ارائه سپاس وستایش

ستایش خدایشان با گشاده روئی و دلشادی

تا دوربماند از وجودشان دردوغم وناشادی

بجای آورند شکرخدایشان اینچنین درجشنها

با سرودها ترانه ها سازها رقص ها وآوازها

حال یکسدوبیست وچهارهزارپیغمبربه کنار

حدیث هزاران دین وآئین کهنه ونوبه کنار

نیایش آرام وعمیق دینی ادیان درجشنها به کنار

رقص دینی به کنار سرود آئینی به کنار

دین کهنه ونوبه کنار مرام وآئین دیگربه کنار

مهرومیترا به کنار راما و بودا به کنار

هست یک دین درنوع خود ندارد نظیری

دربی تائی این دین تمام ادیان به کنار

این دین بینظیر جمزوری دراسلام است

حزب دارد وچماق “حزبش فقط حزب الله” است

چون حزب اللاهیان صغیرند و روانی

الله وچنین حزب را سرپرست فقط ملا است

دارد این دین مبین قمه گزن دشنه و کارد

در نمایش همگان نیایشی یعنی تظاهرات

درنمایش تظاهرات تعزیه برحسین تشنه لب

سروراین دین مبین هم دین لرزهم دین تب

دست خالی جهت کوفتن سینه وسردرایندین

دست با زنجیر جهت زنجیرزنان شاه دین

دست با کارد وقمه بیاد نهرالقمه برفرق سر

لازم خونی روان جهت علی اکبرشکافته سر

خون وخونریزی با ساطورجهت سنجش دین

خون بیشتربا دین بیشتر با بهشت بیشترین

دارد این دین بینظیرخون وکاه وخاک برسری

درامرنمایش همگان نیایش زنجیروسینه زنی

ناله وشیون که وای شد کشته بن علی ولی الله

بااس اس اسلامی همان نوکران ملا پلید اله

گریۀ بیشتروبیشتروای ازدست شمرستمگر

مرگ بریزید کافربا آه وگریۀ بیشتروبیشتر

چنان اس اس اسلامی با چنین دینی بی نظیر

حاصلش کشتارایرانی از زن و مرد برناوپیر



ادامه مطلب ...