شعر - به كوروش چه خواهيم گفت؟

0 نظرات
به كوروش چه خواهيم گفت؟

اگر سر بر آرد ز خاک

اگر باز پرسد ز ما

چه شد دين زرتشت پاک

چه شد ملک ايران زمين

کجايند مردان اين سرزمين

به کوروش چه خواهيم گفت؟

اگر ديد و پرسيد از حال ما

چه کرديد بُرنده شمشير خوش دستتان

کجايند ميران سر مستتان

چه آمد سر خوي ايران پرستي

چه کرديد با کيش يزدان پرستي

به شمشير حق ، نيست دستي

که بر تخت شاهي نشسته است

چرا پشت شيران شکسته است

در ايران زمين شاه ظالم کجاست

هوا خواه آزادگي ، پس چرا بي صداست

چرا خامش و غم پرستيد، هاي

کمر را به همت نبستيد، هاي

چرا اينچنين زار و گريان شديد

سر سفره خويش مهمان شديد

چه شد عِرق ميهن پرستيتان

چه شد غيرت و شور و مستيتان

سواران بي باک ما را چه شد

ستوران چالاک ما را چه شد

چرا مُلک تاراج مي شود

جوانمرد محتاج مي شود

چرا جشنهامان شد عزا

در آتشکده نيست بانگ دعا

چرا حال ايران زمين نا خوش است

چرا دشمنش اينچنين سر کش است

چرا بوي آزادگي نيست، واي

بگو دشمن ميهنم کيست، هاي

بگو کيست اين ناپاک مرد

که بر تخت من اينچنين تکيه کرد

که تا غيرتم باز جوش آورد

ز گورم صداي خروش آورد

به کوروش چه خواهيم گفت؟

اگر سر بر آرد ز خاک……


ادامه مطلب ...

شعر اسلام و ایرانیان - سیمین بهبهانی

0 نظرات
اين مکر و ريا گشت به گوش همه ياران…

اين حيله بشد باور يک ملت نادان…

ای وای از اين قوم وازاين ملت بيمار…

لعنت به سر گور امام زاده مکار…

ايرانی که بود تاج سر دانش دنيا

اينک قمه بر سر زدنش خنده دنيا

زنجير به سرو سينه زدن در غم تازی

از شب به سحر در غم ودر گريه وزاری

شد سنت ايرانی پس از عمری شهامت

ای وای از آن قومی که شد خام ديانت

ايرانی بشد چاکر درگاه امامان

آن شيرزن خاک گهر پوش دلارا

شد زينب و زهرا و خديجه و سهيلا

از کوروش واز ايرج و کاوه و بابک

قربانعلی و غلامحسين آمده اينک

لعنت به من و ما که بيگانه ستائيم

پيشانی به سنگ در هر تازی بماليم

لعنت به من و ما که فرزند يلانيم

بيرونی بيگانه از اين خانه ندانيم

نفرين به چونين تيع که تيزش نتوانيم

لعنت به چونين دست که مشتش نتوانيم

اهريمن از اين خانه برون ما نتوانيم

اين ديو ستمکار از اين سفره نرانيم

لعنت به من و ما که خاموش نشستيم

که خاموش نشستيم

سیمین بهبهانی


ادامه مطلب ...

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

0 نظرات
دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون زچشمه خشکید البرز لب فرو بست

حتی دل دماوند آتش فشان ندارد

دیو سیله در بند آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشید زاینده رود خشکید

زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد

دریای کاسپی ها بر کام دیگران شد

نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد

دارا چه وقت خوابست دزادان سرزمینت

بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی فریادمان بلند است

اما چه سود که اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبزست این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم طوسی شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب ای کوروش ای مهر آریایی

بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد


ادامه مطلب ...

درفش کاویانی٬ اعتبار و فخر ایرانی

0 نظرات
من آگاهم٬ من از گشت هزاران ساله ی تاریخ٬

ز ایران و انیران٬ کاوه و ضحاک٬

در دل یادها دارم و آگاهم

من از شاپور ساسان٬ شاه ایران

کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت آگاهم

من از آن روزگار فتنه و آشوب

آن روز نگون بختی٬

که قومی گرسنه٬ نادان و سرگردان٬

چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند

همه گنجینه ها زیر و زبر کردند

تمام یادمان علم و دانش را بسوزیدند

درفش کاویانی٬ اعتبار و فخر ایرانی

به چنگ و ناخن و دندان بدریدند

و هر جایی گذر کردند٬ گرد مرگ پاشیدند

من آن یادگار ننگ و بیداد عرب

بر خویش می پیچم

آن گردان جان بر کف٬

ز خوزی و خراسانی٬ دلیر آذری٬ کرد و سپاهانی٬

گیل و بلوچ و دیلمی٬ اقوام ایرانی٬

سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی

و اینکه این منم یکتا٬

ایرانی ایرانی٬

فرزند هرمز خوزی و پیروز نهاوندی٬

هزاران ساله ی مانای تاریخم

که تا خورشید می تابد

و تا خون در رگ فرزند ایران گرم می جوشد٬

مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس می دارد



ادامه مطلب ...