شعر - حاکمان شهر

اینان که همه دعوی عشق را دارند

چه خبر از دل یاران دارند

می نشینند،می کنند موعظه و هیچ

چه خبر از خود کُش عاشق دارند

پیش خود پندارند،که همه چیز دانند

افسوس، هوشی به سان ماهیان دارند

فرمان به دستور او گیرد انجام

غافلان چه سودی برایمان دارند

می زنند و می کشند با دست هاشان

آنان که الگوی قرآن دارند

خود را شارع شهر و حَکَم پندارند

تا تازیانه و تازینامه در دست دارند

لحظه ای را ندارند یاد، از گذشته ی خود

تا ببیند که چه سابقه ای را دارند

آنان که خود نوچه و مرشد بودند

حال قدرتی به سان یزدان دارند


0 نظرات :: شعر - حاکمان شهر