شعر - خودت را بیخودی پاره نکن مهدی نمی آید!

خودت را بیخودی پاره نکن مهدی نمی آید

دلت را پشت این ،چاره مکن مهدی نمی آید

بمسـجد نعـره وضجه مکـن مهدی نمی آید

به منبـر زورکی گریـه نکن مهدی نمی آید

بقول ایرج شیرین سخن ، آن شازده ماه

“کجازنده شود مرده که افتاده ته چـاه!”

اگر در چاه تاریکی گرفتار است ، کجا آید؟

اگر پشت ترافیک است ، بدان ، هرگز نمی آید!

مگر سیر است زجان خود، میان وحشیان آید؟

همان بهتر که در چاه سیه، بـی شیعـیان مانـد!

اگر از من بپرسی ، گویمت ،شاید که درخواب است

دراین خواب خوش آزارش نده، بیچاره خوشحال است!

یکی گفتا “برمنـقل نشـسته گـرم تـریـاک اسـت”!

مثـال مـلت ایـران، دچـار دیـو تـریـاک اسـت!

یکی هم گفته ” شاید، حضرت مهدی بزندان است”؟

همین روزها طناب دار او دربین میدان است!

بـروزنـامه نوشته، شـده جـاسـوس اسـرائـیل!

مجـازاتش مـلاقـاتی بـود بـا شخـص عـزائیـل!

یکی گفته کـه”پیوسته بـراه سلطـنت هستـند!

یکی هم گفته “شاید با مصدق کرده است خلوت!

یکی گوید”که از دین وخدا برگشته است دیگر”

بدنبـال لنـین رفـته ، شـده یکـبارگـی کـافـر!

“یکی گوید”که اورا دیده است در مرز پاکستان!

فراری گشـته از دسـت بسیجی های بی وجـدان!

نمیدانم ، کجا و کی شود این مسخره پایان؟

جـدا کی میشود این یاوه ها از مـردم نادان؟

امیدی دارم آن صاحب زمان،آن حضرت پنهان

فـرستـد فـاکسـی و حـل معــما را کنـد آسـان!



0 نظرات :: شعر - خودت را بیخودی پاره نکن مهدی نمی آید!