بررسی اجمالی مکتب سوسیالیسم

0 نظرات


سوسیالیسم: Socialism اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌ باشند.

هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع. اگر چه اندیشه‌های مبتنی بر لغو مالکیت خصوصی پیشینه زیادی در تاریخ دارد ولی جنبش سوسیالیستی بیشتر پس از شکل ‌گیری جنبش کارگری در قرن نوزدهم میلادی اهمیت سیاسی پیدا کرد. در آن قرن حزب‌های گوناگون که خود را سوسیالیست، سوسیال دموکرات و کمونیست می‌نامیدند با هدف لغو مالکیت خصوصی در اروپا و آمریکا شکل گرفت.

اما برخلاف تعریف رایج در سطح جهانی از سوسیالیسم، لغو مالکیت خصوصی به خودی خود نمی‌تواند توضیح کاملی را در مود سوسیالیسم بدهد. لنین در دولت و انقلاب می‌نویسد استراتژِی کمونیسم لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید والغای کار مزدی است. کمونیسم جامعه ایست که در آن هر کس بر طبق استعدادهایش کار می‌کند و بر اساس نیازش از مواهب آن بهره مند می‌شود. دست یافتن به چنین نظامی ملزومات خاص خود را داراست. از جمله می‌توان مرحله انتقالی یا فاز پایینی را نام برد . شرط دست یافتن به چنین نظامی بسط آگاهی طبقاتی و سازمان یابی کارگران حول منافع طبقاتی مشترک خویش است که خود به نبرد طبقاتی سرنوشت سازی تبدیل می‌شود در این نبرد پرولتاریا سرانجام به پیروزی دست می‌یابد و بساط دنیای کهن جور و ستم روبیده می‌شود. در این هنگام دولت سرمایه داران سرگون شده و به جای آن دولت سوسیالیستی یا حکومت کارگری بر مسند قدرت می‌ایستد. وظیفه این دولت دفاع از دست‌آوردهای اقتصادی - سیاسی کارگران و سرکوب توطئه گری ها و سنگ اندازی طبقه بورژوازی و هدایت جامعه بسوی جامعه‌ای بدون طبقه‌ است.در این مرحله طبقات هنوز ملغی نشده‌اند وضرورت وجودی دولت وجود دارد.اما سوسیالیسم دوره گذار بسوی زوال هر گونه دولتی است. دوره گذار لغو طبقات اجتماعی است. در واقع سوسیالیسم حکومت کارگری است.

پیروزی شاخه بلشویک حزب سوسیال دموکرات روسیه در انقلاب اکتبر روسیه موجب انشعابی بزرگ در جنبش سوسیالیستی جهان شد و حزب‌هایی که با روش بلشویک‌ها موافق نبودند (اغلب با نام حزب سوسیال دموکرات) مدافع حقوق کارگران شدند. برگزاری تظاهرات و راهپیمایی اول ماه مه در دفاع از حقوق کارگران از فعالیت‌های همیشگی حزب‌های سوسیالیست در بیشتر کشورهای جهان است.

در سدهٔ بیستم حزب‌های سوسیالیست یا سوسیال دموکرات (با برنامه‌هایی که به درجات مختلف سوسیالیستی است) در بسیاری از کشورهای اروپایی به قدرت رسیدند. سوسیال‌ دموکراسی یا مردم‌ سالاری اجتماعی یک ایدئولوژی سیاسی است که در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ ۲۰ (میلادی) از سوی هواداران مارکسیسم ارائه شد.

ابتدا سوسیال دموکراسی شامل انواع گرایش‌های مارکسیستی از گرایش‌های انقلابی همچون رزا لوکزامبورگ و ولادیمیر لنین تا گرایش‌های مختلفی همچون کائوتسکی و برنشتاین را شامل بود, اما بخصوص پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر در روسیه سوسیال دموکراسی بیشتر و بیشتر به گرایشی غیرانقلابی بدل شد. تا آن جا که گرایش رویزیونیستی که برنشتاین نمایندگی می‌کرد, مبنی بر اینکه سوسیالیسم نه از طریق انقلاب که از طریق اصلاحات تدریجی به دست می‌آید تقریباً بر کل سوسیال دموکراسی حاکم گشت. شعار بعضی سوسیال دموکرات‌ها " نه به انقلاب , آری به اصلاح " بوده است.(Evolution, not Revolution)

در میانه‌های سده بیستم سوسیال ‌دموکرات‌ها از اعمال قوانین جدیتر کار، ملی کردن صنایع اصلی و ایجاد دولت رفاهی هواداری می‌کردند. امروزه سازمان "انترناسیونال سوسیالیستی" مهم‌ترین سازمانی است که در سطح جهانی احزاب سوسیال دموکرات را (در کنار احزاب سوسیالیست دموکراتیک) دربر می‌گیرد.

تفاوت با سوسیالیسم دموکراتیک

سوسیال دموکراسی نباید با "سوسیالیسم دموکراتیک" اشتباه گرفته شود. سوسیالیسم دموکراتیک در واقع انشعابی فکری از سوسیال دموکراسی است. تفاوت این دو همیشه کاملاً مشخص نیست اما سوسیالیسم دموکراتیک معمولاً چپ تر از سوسیال دموکراسی است. احزاب سوسیال دموکرات به همراه احزاب سوسیالیست دموکراتیک در "انترناسیونال سوسیالیستی" گرد آمده اند.

در ایران

حزب سوسیال دموکرات ایران یکی از احزاب کوچک و نه چندان مطرح در اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران است. حزب دموکرات کردستان ایران تنها حزب ایرانی است که به عنوان عضو ناظر در "انترناسیونال سوسیالیستی" پذیرفته شده است اما نمی‌توان این حزب را یک حزب "سوسیال دموکرات" مطلق خواند.این حزب یک حزب سوسیال دمکرات با گرایش‌های ناسیونالیستی است.

سوسیالیسم چیست؟

سوسیالیسم یا جامعه‌باوری این اصطلاح که از واژه‌ی «سوسیال»، به معنای اجتماعی، در زبان فرانسه، گرفته شده است، معناهای بسیاری دارد، اما تعریف معمول این اصطلاح را در واژه ‌نامه انگلیسی آکسفورد، چنین می‌توان یافت: «سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه، زمین، اموال و جز آنها – بطور کلی، و اداره‌ آنها به سود همگان است.» اما چنین تعریفی اختلاف نظرها و روشهای سوسیالیستها و مدعیان بی‌شمار هواداری از سوسیالیسم را در باره مفاهیم این تعریف، روشن نمی‌کند. بهرحال، یک تعریف بی‌چون و چرا از سوسیالیسم ممکن نیست، زیرا مفهوم «مالکیت و نظارت عمومی» بسیار کشدار است و بر سر آن همراییِ نهایی وجود ندارد.
مهمترین عنصر مشترک نظریه‌های سوسیالیست تکیه بر برتری جامعه و سود همگانی بر فرد و سود فردی است. از جهت تاریخی، سوسیالیسم طغیانی است بر ضد فردباوری (اندیدوالیسم) و لیبرالیسم اقتصادی عصر جدید. سوسیالیسم نفی این نظریه است که پیگیری نفع فردی، چنانکه هواداران سرمایه‌ داری ادعا می‌کنند، خود به خود به نفع اجتماعی می‌انجامد، بلکه، به عقیده‌ی این مکتب، دخالت اکثریت و دولت، در مقام نماینده‌ی اکثریت، می‌تواند نفع عمومی را از دستبرد افراد در امان دارد. بعضی ریشه‌های سوسیالیسم را تا نخستین نظریه‌های اخلاقی و دینی مشوق برابری و همکاری اجتماعی و یا آرمانشهر افلاطونی، واپس می‌برند، اما سوسیالیسم جدید، در واقع، فراورده‌ مستقیمِ انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه پرولتاریا است.

اصطلاح «سوسیالیست» به معنای جدید آن، اول بار در 1827 برای پیروان رابرت آون در انگلستان به کار رفت، و اصطلاح «سوسیالیسم» در 1838 در نشریه‌ ارگان پیروان سن سیمون برای عقاید سن سیمون به کار برده شد و پس از آن در فرانسه و انگلستان و آلمان و آمریکا رواج یافت. نخستین سوسیالیستها کسانی بودند که به یک سیستم «اجتماعی» اعتقاد داشتند و آنچه همگی یک زبان با آن مخالف بودند نظام فردی اقتصاد موجود بود. این سوسیالیسها در زمینه‌ پدید آوردن آرمانشهرها (یوتوپیاها) تجربه‌هایی نیز کردند. سوسیالیسم از آغاز پیدایش خود بر مدعاهای فرد در مقام عضو جامعه (نه در برابرجامعه) تکیه کرده است و این اندیشه‌ی اصلی صورتها و عنوان‌های بسیار گرفته است که از مهمترین‌ آنها آناراشیسم، سندیکالیسم، سوسیالیسم مسیحی، سوسیالیسم دموکرات و بولشویسم است. هریک از این مکتب‌ها اصولی خاص خود را دارند، اما هدف همه‌ آنها پدید آوردن اقتصادی است که در آن جامعه، مسئولیت شیوه‌ بهره‌برداری از ابزارهای تولید را داشته باشد.
اما در روشهای رسیدن به این هدف میان مکتبهای مختلف وابسته به این عنوان کلی اختلاف نظر زیاد وجود دارد. پرودون تحقق این هدف را در بازگشت به یک اقتصاد ساده می‌دانست که در تولید به دست جامعه‌های کوچک خودگردان باشد. از سوی دیگر، پیشوایان نخستین مکتبهای سوسیالیست – سن سیمون، فوریه، آون – انقلاب صنعتی را پذیرفتند، اما به نظر آنها نیروی تولیدی این انقلاب می‌بایست به نفع تمام جامعه به کار افتد. همچنین مارکس بر آن بود که سرمایه‌داری مانع رشد تولید است و آشفتگی اجتماعی ناشی از روش تولید سرمایه‌داری سرانجام باید به یک «برنامه کلی» بدل شود. پیدایش مارکسیسم در نیمه‌ قرن نوزدهم نقطه تحول بسیار بزرگی در اندیشه‌ سوسیالیستی است، زیرا از آن پس تا این زمان کمابیش همه جنبشهای سوسیالیست به نحوی و به درجه‌ای زیر نفوذ و تاثیر آن بوده‌اند.
مارکسیسم عنوان «سوسیالیسم علمی» به خود می‌دهد، از آنجا که مبنای آن بر تحلیل اجتماعی و تاریخی و کشف قوانین «ناگزیر» تاریخ قرار دارد. انگلس، اندیشه‌های سوسیالیستهای پیش از مارکس و خود را «سوسیالیسم آرمانشهری» (یوتوپیایی) می‌خواند، زیرا که هوارادان این اندیشه‌ها در پی بنیان گذاری جامعه‌ای کامل، بیرون از شناخت ضروریات و امکانات جامعه کنونی بودند و نظرگاهشان بیشتر انسان دوستانه و اخلاقی بود تا تاریخی و اجتماعی . حال آنکه، مارکسیسم می‌خواهد نشان دهد که این دگرگونی همان اندازه که ازنظر اخلاقی درست و خوشایند است، از نظر تاریخی نیز «ناگزیر» است، زیرا «جبرتاریخ» - چنانکه مارکسیسم تحلیل می‌کند – برمی‌خیزد.

اما در میان مارکسیستها، پس از مرگ مارکس، در مورد چگونگی این «ناگزیری» و روش تحقق آن بحثهای بسیار در گرفت که هنوزهم ادامه دارد. بویژه جریان اقتصادی و اجتماعی اروپا، که به انقلاب‌ « پرولتاریایی » (چنانکه مارکس پیش بینی کرده بود) و سرنگونی سرمایه‌ داری نیانجامید، تردیدهایی را برانگیخت که سبب پیدایش انواع بازنگری‌ها در مارکسیسم شد.

ظهور بولشویسم در روسیه و پیروزی آن در 1917 یک مرحله اساسی دیگر در تاریخ تحول سوسیالیسم است، زیرا از آن پس (از1920) جنبش سوسیالیستی به دو شاخه اصلی کمونیست و سوسیالیست تقسیم شد. ویژگی کمونیسم تکیه بر ماهیت انقلابی مارکسیسم و «ناگزیری» تحقق سوسیالیسم است، در حالی که سوسیالیستها (شاخه دوم) رفته- رفته از جنبه انقلابی و علمی مارکسیسم به جنبه اخلاقی سوسیالیسم و سنتهای دموکراسی غربی گراییدند، و بدینگونه جنبش سوسیالیستی به دو جناح انقلابی و بهبودخواه (رفرومیست یا اصلاح طلب) تجزیه شد و جناح اخیر عنوان «سوسیال دموکرات» گرفت. امروزه عنوان «سوسیالیست» برای کمونیستها کمتر بکار می‌رود.
سوسیالیسم و انترناسیونالیسم (جهان وطنی جنبش سوسیالیستی، که اساس اخلاقی و نظری آن برپایه‌ اندیشه‌های دوران «روشنگری» (قرن هجدهم) و انسان باوری و انساندوستی (اومانیسم)، که میراث آن دوران است، قرار دارد، از آغاز پیدایش خود دارای انترناسیونالیستی بود، و مارکسیسم بویژه در نیرومند کردن این جنبه سوسیالیسم اثر فروان داشته است. مارکسیسم میان پرولتاریای جهانی همبستگی ذاتی می‌بیند و یکی از پایه‌های نظری آن انتر ناسیونالیسم پرولتاریایی است.

جنبش سوسیالیستی (شاخه دوم)، به عنوان یک پدیده تاریخی، عمده‌ترین جنبش چپ اروپایی است و در کشورهای اروپایی برای برقراری حق رای همگانی، بهبود جامعه و وضع اجتماعی طبقات کم دارمد و تهدیست و نظارات دولت بر اقتصاد، با موفقیت کوشیده است. اما حزبهای سوسیالیست در کشورهای اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم سرکوب شدند. در «جهان سوم» نوع اروپایی جنبش کارگری موفقیتی نداشته است و در بخش عمده‌ی آسیا و آفریقا سوسیالیسم با نظام تک حزبی همراه شده است. مفهوم «توسعه اقتصادی» در این دوقاره بیشتر با کمونیسم نزدیک می‌نماید تا با سوسیالیسم. اما در غرب، تجربه‌ رژیمهای کمونیست و استبداد فراگیر حاکم بر آنها، از جاذبه رویای سوسیالیستی مالکیت عمومی کاسته است. برای حفظ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی انواع «اقتصاد آمیخته (مختلط)» را پذیرفته‌اند، زیرا با تجربه‌ کشورهای کمونیست، این مسئله مطرح شده است که انحصار قدرت سیاسی (نظام تک حزبی) انحصار اقتصادی را نیز به همراه دارد، خواه انحصار دولتی باشد ( سرمایه‌داری دولتی) خواه خصوصی.

در سالهای اخیر اندیشه « رشد اقتصادی»، که همواره با اندیشه سوسیالیستی مربوط بوده است، با مسئله کمیابی منابع در کره زمین و چشم انداز انفجار جمعیت روبرو شده است. همچنین سست شدن پایه‌های اعتقاد بی‌چون و چرا به پیشرفت انگیزه‌ بنیادی سوسیالیسم، یعنی حرکت به سوی آرمانشهر یا جامعه‌ برابری و آزادی تا کجا با هم سازگارند؟ از اینرو، تجربه‌های تاریخی قرن بیستم سوسیالیستها را برانگیخته است که در پیش فرضهای اندیشه‌ سوسیالیستی بازنگرند و آنها را از نو ارزیابی کنند.

در ایران اندیشه‌های سوسیالیستی پس از انقلاب مشروطه و با ظهور حزب توده ( بزرگترین و موفق ترین حزب تاریخ ایران) رواج بسیاری یافت، بطوریکه قریب به دو دهه از تاریخ ایران (دهه‌های 50 و 60) به طور مطلق تحت پوشش و استیلای فکری خود قرار داد، اما با این بوجود در ایران همواره آن نحله مارکسیستی – کمونیستی سوسیالیسم که انقلاب باور است، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تا نحله سوسیال دموکراتی آن، این شاید به دلیل نبود نظام سرمایه‌داری و جامعه صنعتی در ایران باشد که در این هنگامه نبود طبقه کارگر قوام یافته بیشتر کمونیستها و مارکسیست‌های اسلامی که بر توده‌های فرودست جامعه تاکید دارند موفق بوده‌اند.

بیشتر فضای فکری سوسیالیستی ایران در طول دهه‌های 40، 50 و 60 تحت تاثیر مارکسیسم – لینینیسم، کمونیست‌های حزب توده و اندیشه‌های علی شریعتی که یک مارکسیست التقاطی با اسلامگرایی بود، قرار داشت که تفاوت عمده این دو دیدگاه بیشتر در دین باوری بوده است، بطوریکه توده‌ای ها همانند اخلافشان در دیگر نقاط دنیا دین را افیون توده‌ها می‌دانستند اما اسلام‌گرایان التقاطی با مارکسیسمِ هواخواه علی شریعتی، دین باور بودند و معتقد به اسلام انقلابی بودند که میتوانست موتور محرکه انقلاب قرار بگیرد (که گرفت!).

تا قبل از انقلاب 1357 دو نحله فوق که اکثریت جامعه‌گرایان ایران را تشکیل می‌دادند برای مقابله با یکدیگر رقابت می‌کردند اما برای انقلاب کردن با همدیگر همکاری غیر مستقیم نیز می‌کردند (مثلا سازمان مجاهدین خلق و کنفدارسیون دانشجویان ایرانی) اما بعد از انقلاب 1357 و غلبه اسلامگرایان بر ارکان قدرت و سرکوب‌های دهه 60 که در آن واقعه بدنه مارکسیستی – کمونیستی انقلابی‌ها تصفیه شدند، نحله سوسیالیست اسلامی شریعتی دست بالا را گرفت و حتی توانست چندین پایه از قوای 3 گانه نظام را تسخیر کند، بطوریکه در دوران نخست وزیری مهندس میر حسین موسوی، دولت و بیشتر مجلس و قوه‌قضائیه همگی از طرفداران سوسیالیسم اسلامی یا به اصطلاح چپ‌ها بودند و اندیشه‌های اقتصاد دولتی و انحصار دولت در بازار از آن زمان شکل گرفت، منتها با وفات آیت الله خمینی و رهبری آیت الله خامنه‌ای بر کشور، این بار این راستگرایان اسلامی بودند که توانستند بعد از چندین دهه دست بالا را در حکومت ایران بگیرند، هم اکنون سوسیالیستهای ایران به سه نوع درون حکومتی ( احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی، اعتماد ملی و روحانیون مبارز) اپوزیسیون داخلی (چپ نو) و اپوزیسیون خارجی ( بازمانده‌های کمونیستی حزب توده ) تقسیم بندی می‌شوند. که درون حکومتی‌ها بعد از گذر از دوران انقلابی گری بیشتر دارند متمایل به سوسیالیسم اروپای غربی (شاخه دوم مطرح شده در بالا) میشوند و برای همین دایه اصلاح طلبی را دارند (هرچند که تمایل به لیبرالیسم هم در این‌ها مشاهده می‌شود) و نوع اپوزیسیون داخلی که بیشتر بر اندیشه‌های چپ نو تاکید دارد، مارکسیستهای بازنگر هستند که به دنبال هویت خود‌اند.

محققین امید دارند که جامعه گرایان ایرانی در ابتدای قرن بیست و یکم، با درس گرفتن از نتایج و عواقب کمونیسم و مارکسیسم در قرن گذشته، به بازاندیشی و بازتعریف اندیشه‌های سوسیالیستی خود بپردازند و مانند «سوسیال ‌دموکرات‌های» اروپایی بیشتر به دنبال منافع طبقات کم درامد و تهدیست جامعه، حق رای عمومی و … باشند تا اندیشه‌های انقلابی.

با سپاس / مهدی مصطفایی
منبع : دانشنامه سیاسی داریوش آشوری

پا نوشت‌ها:
پرولتاریا اصطلاحی است که بیشتر برای معرفی اقشار فرودست اجتماعی بکار برده می‌شود که البته برخی این واژه را کارگران، برخی خلق، برخی دهقانان، برخی طبقه متوسط ضعیف و برخی محرومین و نیازمندان را معنای این واژه می‌گیرند.




ادامه مطلب ...

رابطه ثروتمندان و فقرا - مانا نیستانی

0 نظرات


ادامه مطلب ...

فرش قرمزی که جلوی پای حسین درخشان پهن شد - نیک آهنگ کوثر

0 نظرات


ادامه مطلب ...

کارتون - لباس متحد الشکل دانشجویی !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

نقش محسنی اژه ای در انحلال احزاب اصلاح طلب - کارتون

0 نظرات


ادامه مطلب ...

کاریکاتور – سه تفنگدار !

0 نظرات

ادامه مطلب ...

سفارش سکسی احمدی نژاد !

0 نظرات
ادامه مطلب ...

بازی بسیجی دهن گشاد + لینک دانلود

0 نظرات

برای دیدن این بازی باید flash player داشته باشید. اگر به هر دلیلی مرورگر شما بازی را نشان نمی دهد توسط لینک پایین بازی را دانلود کنید و در کامپیوتر خود اجرا کنید.


منبع : IranIranBest
ادامه مطلب ...

کاریکاتورهای خامنه ای و نظامش !

0 نظرات

ادامه مطلب ...

چفیه کوروش کبیر از کجا آمد - کارتون از سبوکی

0 نظرات


ادامه مطلب ...

طنز - تصویری از دجال و مشخصات ظاهری اش !

0 نظرات

تصویری از دجال بر طبق مشخصات تعریف شده در روایات و احادیث

مشخصات:

ناگهان مردی درشت اندام، قرمز رنگ با موی فر، یک چشم که چشم کورش بیرون آمده بودرا دیدم. گفتند:این دجال است. (۱)

دجال چشم راستش کور و مانند دانه انگور برجسته و از حدقه جدا شده است (۲)

مردی کوتاه، مصیبت زده، دارای موی فر و یک چشم است و چشم کورش بارز و برجسته است (۱)

او یک چشم است و پیشانی باز دارد و گودی زیر گلویش عریض و دارای انحنا است (۲)

فرمودند دجال چشم چپش کور است و موی زیاد دارد (۳)

فرمودند همانا بین دو چشمش کلمه کافر نوشته شده است و در روایتی دیگر می گوید کلمه کافر به صورت مقطع (ک ف ر) نوشته شده است (۴)

به سرعت رفتیم تا به دیری رسیدیم. در آن دیر بزرگترین و محکم ترین انسان را دیدم. (منظور دجال است) (۴)

ما بین خلق آدم تا برپایی قیامت مخلوقی بزرگتر از دجال (از نظر فتنه و قدرت) آفریده نشده است (۵)

و اما در مورد عقیم بودن دجال، در حدیث ابوسعید خدری -رضی الله عنه- در داستانش با ابن صیاد چنین آمده است. او به ابوسعید گفت: «آیا از پیامبر خدا -صلى الله علیه وسلم- نشنیده ای فرمودند: او (دجال) بچه دار نمی شود ابوسعید گفت، گفتم: بلی (۱)

به نحوی که در حدیث ابن عمر نقل شده است و چشم چپ او نیز که تکه گوشتی اضافه دارد (۳و۴)

چشمش كور است، ناخن و استخوان پیشانى اش شكستگى دارد، افعى ها ازاو بیرون مى آید، پشتش قوز دارد، هر سلاحى را در دست خود كج مى كند حتى نیزه و كمانرا، تا سینه در دریا فرو مى رود، كوتاه قد و كهنسال است و در میان دو چشمش نوشتهشده : كافر » ((۱۴۳) صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۳ و الزام الناصب ص ۲۰۲ و ۲۲۸ )

دجّال با یك چشمش مىبیند ولى با چشم دیگرش نمى بیند، قامتى دراز و چشمانى زاغ دارد كه از آنها آب مى ریزد، صورتش آبله رو است و دهانش بوى بد مى دهد، دندانهایش درشت است و ناخنهایشخمیده، پوست بدنش آبله دار و بى مو، در سرش نشانه شكستگى دارد، گردنش دراز، اخلاقشزشت و انگشتانش بسیار بلند است كه از وسطهاى كف دستش منشعب مى شود، صدایش طنین دار،شانه هایش بلند و پیشانى اش فراخ است، یكى از دیده هایش معیوب است، ریشش به سینه اشفروهشته، مردى زشت خوى و ترش رویست، بر مركبى سوارست كه خودش سرخ و پاهایش سبز استو میان دو گوشش ۲۰ میل است!!، سرش چون كوهى بلند و پشتش متناسب با آنست. گامهایش ۲۰ میل است!! (الحاوى للفتاوى ج ۲ ص ۱۷۱، صحیح بخارى ج ۹ ص ۶۰، صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۵، الزامالناصب ص ۷۴ و بشارة الاسلام ص ۲۷۴ )

«همراه او آتش و نورى هست، آتش او آب خنك است و آب او آتش است. هر كس از شما شیعیانآن زمان را درك كند خود را به آنچه كه آتش به نظر مى رسد بیفكند كه آنچه آتش تصوّرشود آب گوارائى است!!» (بشارة الاسلام ص۲۷۴، صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۵ و الحاوى للفتاوى ج ۲ ص ۱۷۱)

او بر فراز مركبى مى آید كهبین دو گوشش یك میل است. او خروج مى كند درحالیكه بهشت و جهنّم را با خود یدك مىكشد و كوهى از نان و رودخانه اى از آب را همراه خود حمل مى كند. (صحیح بخارى ج ۹ ص ۶۱، صحیح مسلم ج۴ ص۱۲۰، ینابیع المودّه ج ۳ ص ۱۶۵، بحار الانوار ج ۵۲ ص ۱۹۴، منتخب الاثر ص۴۶۰، البیان ص ۱۰۴، كشف الغمّه ج ۳ ص ۲۶۰ والزام الناصب ص ۷۴)

چشم راستش معیوب و چشم دیگرش چون ستارهصبح بر پیشانى اش مى درخشد. در چشم چپش چون زالوئى آمیخته با خون است...... و بر مركبىسرخ به طول هفتاد زراع سوار مى شود. گامهایش یك میل است، زمین رد زیر پاهایشدرنوردیده مىشود. بر آبى عبور نمى كند جز اینكه براى همیشه در زمین فرو مى رود (خشك مىشود )، با صداى بلند بانگ مى زند ( الصّواعق المحرقه ص۱۶۵، بحار الانوار ج۵۲ ص۱۹۲، الزامالناصب ص۱۸۰، بشارة الاسلام ص ۴۴ و الملاحم و الفتن ص۷۷ )

منابع
(1) «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (13/90- با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب ذکر المسیح بن مریم -علیهما السلام- و المسیح الدجال (2/237 - با شرح نووی).
(2) «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (13/90 - با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(3) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (18/65 - با شرح نووی).
(1) «سنن ابوداود» (11/443 - با شرح عون المعبود).
حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (2/317 - 318) (حدیث 2455).
(2) «مسند احمد» (15/28 - 30) شرح احمد شاکر او می گوید اسنادش صحیح است و ابن کثیر آن را حسن دانسته است «النهایة / الفتن و الملاحم» (1/130) د. طه زینی.
(3) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/60 - 61 - با شرح نووی).
(4) «صحیح بخاری» کتاب الفتن با ذکر الدجال (13/91 - با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(5) «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(1) «صحیح مسلم» (18/61 - با شرح نووی).
(2) «فتح الباری» (13/100).
(3) «شرح نووی بر مسلم» (18/60).
(4) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب قصة الجساسة (18/81 - با شرح نووی).
(5) «صحیح مسلم کتاب الفتن باب فی بقیة من أحادیث الدجال (18/ 86 - 87 - با شرح نووی).
(1) «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر ابن صیاد (18/50 - با شرح نووی).
(2) «فتح الباری» (13/97).
(3) «شرح نووی بر مسلم» (2/235).
(4) «التذكرة» (ص 663).

ادامه مطلب ...

مماشات باراک اوباما با اسلامگرایان افراطی - کارتون از آریا

0 نظرات



ادامه مطلب ...

عکسی غرور آفرین از سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

شعر - به كوروش چه خواهيم گفت؟

2 نظرات


به كوروش چه خواهيم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاك...
اگر باز پرسد ز ما
چه شد دين زرتشت پاك؟
چه شد ملك ايران زمين؟
كجايند مردان اين سرزمين؟
به كوروش چه خواهيم گفت؟
اگر ديد و پرسيد از حال ما
چه كرديد برنده شمشير خوش دستتان
كجايند ميران سر مستتان؟
چه آمد سر خوي ايران پرستي؟
چه كرديد با كيش يزدان پرستي؟
چرا پشت شيران شكسته؟
در ايران غم سراسر نشسته
چرا خامش و غم پرستيد هاي؟
كمر را به همت نبستيد هاي؟
چرا اينچنين زار و گريان شديد؟
سر سفره خويش مهمان شديد؟
چه شد عرق ميهن پرستيتان؟
چه شد غيرت و شور و مستيتان؟
سواران بي باك ما را چه شد؟
ستوران چالاك ما را چه شد؟
چرا ملك تاراج ميشود؟
جوانمرد محتاج ميشود
چرا جشنهامان شد عزا؟
در آتشكده نيست بانگ دعا
چرا حال ايران زمين نا خوش است ؟
چرا دشمنانش اينچنين سركش است؟
چرا بوي آزادي نيست واي
بگو دشمن ميهنم كيست هاي
بگو كيست اين ناپاك مرد
كه بر تخت من اينچنين تكيه كرد
كه تا غيرتم باز جوش آورد
ز گورم صداي خروش آورد




ادامه مطلب ...

تعریف خرد گرایی یا عقل گرایی چیست ؟

0 نظرات


خِرَدگرایی یا عقل‌گرایی یا مکتب اصالت عقل به معنی تکیه بر اصول عقلی و منطقی در اندیشه، رفتار، و گفتار است.

این واژه هنگامی که در ارتباط با متفکرانِ نخستینِ قرنِ هفدهم از جمله دکارت، اسپینوزا، و گوتفرید لایبنیتز به کار رود به معنایِ باور به عقل به عنوانِ تنها منبعِ معتبرِ شناخت است. آن‌چه که تجربه و مشاهده به ما می‌گوید بسیار متزلزل‌تر از آن است که بشود به آن اعتماد نمود. این متفکران تلاش نمودند حقایقِ اصلیِ هستی را از راهِ برهان و استدلالِ عقلی اثبات کنند.

خردگرایی دکارت

دکارت در کتاب مشهورِ خویش با نام گفتار در روش (و با زیرعنوان: «درست به کار بردن عقل، و جست‌وجویِ حقیقت در علوم» توضیح می‌دهد که چگونه در بزرگسالی در تمامِ تعالیمِ رسمی و سنتی، اعم از دین و علم تردید کرد و به دنبال آن رفت که بنیاد محکمی برایِ آن همه آموزه‌هایی که همه بدیهی می‌انگاشتند بیابد. وقتی برایِ یک فرض بنیادِ مطمئنی نمی‌یابیم می‌توانیم یک مرحله عقب‌تر رفته و در چیزهایی تردید کنیم که آن فرض بر آن‌ها مبتنی است؛ یعنی فرض‌هایِ مرحلهٔ قبلِ آن. اگر این کار را ادامه دهیم به جایی می‌رسیم که این شک پدید می‌آید: «اصلاً آیا من وجود دارم؟». دکارت به همین مرحله رسید. او تلاش کرد وجود خویش را اثبات کند. جملهٔ معروفِ «می‌اندیشم پس هستم» همین تلاش را بیان می‌کند. استدلالِ دقیقِ دکارت به این ترتیب است: شک دارم که وجود دارم یا نه. اما در یک چیز شکی ندارم و آن وجودِ شک است. شک هست پس اندیشه هست. اندیشه هست پس وجودِ اندیشنده هست. بعدها این انتقاد مطرح شد که این استدلال هنوز اثبات نمی‌کند که وجود از آنِ من است.

خردگرایی اسپینوزا

اسپینوزا در کتابِ اصلیِ خویش که امروزه به نامِ «اخلاق»می‌شناسند اصولِ جهان‌بینیِ وحدتِ وجودیِ خویش را مانندِ قضایایِ هندسه با شروع از چند تعریف و اصلِ موضوعه و آوردنِ اثبات‌هایی که به «مطلوب ثابت شد» ختم می‌شوند اثبات می‌کند. او به این نتیجه می‌رسد که تنها یک جوهرِ واحد در تمامِ هستی وجود دارد که می‌توان خدا یا طبیعت نامید. به‌هرحال همهٔ جهان، انسان‌ها، حیوانات، درختان، نمودهایی از همان یک چیز است. اسپینوزا به دلیلِ اعتقادات‌اش توسطِ کلیسا لعن و تکفیر شد

خردگرایی لایب‌نیتس

لایب‌نیتس نخستین فیلسوفِ آلمانی که هم در عالمِ فلسفه و هم در ریاضیات شهرت دارد مبدعِ مفهومِ مُناد در فلسفه و حسابِ دیفرانسیل و انتگرال است. کتابِ کوچک اما شناخته‌شدهٔ لایب‌نبیتس «منادولوژی» نام دارد که به فارسی نیز توسطِ یحیی مهدوی ترجمه شده است. او نیز به نوعی ادعا می‌کرد همهٓ فلسفه‌اش را از چند اصلِ معدود (مهم‌تر از همه اصلِ امتناعِ تناقض و اصلِ جهت کافی) که به اعتقادِ وی اصولِ عقلانی هستند استخراج می نماید.

با فاصلهٔ کمی از این فلاسفه تجربه‌گرایانِ انگلیسی به این نتیجه رسیدند منشأِ شناختِ بشر درواقع تماماً از تجربهٔ حسی و حواسِ پنجگانه است و نه از عقل. همین امر دلیلِ ناکامیِ تلاش‌هایِ قبلی برایِ اثبات‌هایِ دقیق و بی‌نقص بوده است. از جمله مهم‌ترین تجربه‌گرایان جان لاک، بارکلی و هیوم هستند. هیوم بویژه بدلیلِ نقدهایش از اعتبارِ معرفتِ تجربی و نقدِ علیت مشهور است.

خردگرایی کانت

در سدهٔ هجدهم فیلسوفِ معروفِ آلمانی کانت برایِ پدید آوردنِ یک همنهاد (ترکیبِ سازگاری‌بخش - سنتز) از عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی تلاش نمود. او بخش‌هایی از معرفت را که در عقل ریشه داشتند از بخش‌هایی که ناشی از تجربیات بودند جدا نموده و ادعا کرد که سهمِ هر یک را می‌توان بدقت مشخص نمود. تأثیرِ متقابل و مکملِ این دو عنصر را نیز می‌توان تشخیص داد. این معرفت‌شناسی منجر به آن می‌شود که برایِ معرفت مرزهایی تعیین شود؛ مرزهایی که فراتر از آن‌ها سخن گفتن بی‌اساس خواهد بود.

خردگرایی و پست‌مدرنیسم

در دهه‌هایِ اخیر واژهٔ خردگرایی در ارتباط با مدرنیسم که نظامی اجتماعی مبتنی بر عقل و علم است به کار می‌رود. متفکرانِ پست‌مدرن معتقد اند که کاربردِ بی‌اندازهٔ خردگرایی موجبِ زندگیِ روانیِ دشواری برایِ بشر گردیده است. البته این نگرشِ انتقادی شباهتی با انتقاداتِ برخی اسلام‌گرایان از خردگراییِ مدرن ندارد. متفکرانِ پست‌مدرن در انتقادِ خود این منظور را ندارند که چیزی به جز عقل (مثلاً معنویت یا وحیِ دینی) می‌تواند اعتبارِ معرفتی داشته باشد.





ادامه مطلب ...

جنبش سبزتان ، نه برانداز است نه سکولار نه ملی گرا و نه ....

0 نظرات


یک سال و اندی گذشت و در همه شرایط در کنار شما دوستان سبز بودیم و هر وقت از شما سوال کردیم که بالاخره مانیفست جنبش سبزتان چیست ما را به آینده حواله دادید ولی دیگر این سوال را از شما نمیپرسیم چون پاسخ همه سوالاتمان را دریافت کردیم و فهمیدیم که جنبش سبز ، یک جنبش اصلاح طلب اسلامگرا است که به هیچ وجه خواستار تغییر نظام جمهوری اسلامی نمیباشد و آرمانهایش ، همان آرمانهای خمینی و بازگشت به دوران طلایی ! انقلاب است و اهداف کوتاه مدتش هم برکناری محمود احمدی نژاد و باندش از مناصب دولتی و ایجاد تغییر رفتار ( هر چند اندک ) در شخص خامنه ای میباشد و همچنین تلاش میکند تا آن دسته از اصول مترقی ! قانون اساسی ج . ا را که همچنان مغفول مانده است را زنده و اجرایی نماید که در این راستا هم از ابزارهایی مثل تکبیر گفتن و تلاوت قرآن و روزه سیاسی و خواندن ادعیه کمیل ، ندبه ، توسل ، جوشن کبیر ، زیارت عاشورا و ... و نماز حاجت بهره میبرد و اگر راهپیمایی هم میکند باید حتما شعار ها در چهار چوب قانون اساسی ج . ا باشد ( مثل : الله اکبر / یاحسین و میر حسین / خمینی کجایی موسوی تنها شده / مهدی بیا مهدی بیا / یا حجت ابن الحسن ریشه ظلم رو بکن / راه امام زنده باد، موسوی پاینده باد / ما لشگر حسینیم، حامی میرحسینیم ... )

مخلص کلام اینکه جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلب اسلام گراست که خطوط قرمزش ; اسلام ، جمهوری اسلامی و قانون اساسیش ، خمینی و آرمانها و دستاوردهایش و حفظ نظام و ولایت فقیه میباشد و به شعار تکثر گرایی اش ( پلورالیسم ) هم تا آنجا پایبند است که سایر جنبش های آزادیخواه از خطوط قرمز گفته شده عبور نکنند و گرنه جنبش سبز نه تنها با آنها همراهی نمیکند بلکه همانند ترمز خودرو ، بعنوان سرعت گیر عمل خواهد کرد !

دوستان سبز ، مسیر ما و شما دارد کم کم از هم سوا میشود ( و باید هم بشود ) چون ما خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد یک حکومت دموکراتیک سکولار هستیم و شما خواستار پیرایش همین نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی اش هستید ، ما با کل رژیم و ارکان و عواملش مشکل داریم ولی شما فقط با احمدی نژاد و خامنه ای و اگر بجای احمدی نژاد ، میر حسین موسوی رییس جمهور بشود و بجای خامنه ای هم رفسنجانی و خوئینی ها و خاتمی و حسن خمینی و کروبی به منصب ولایت فقیه جلوس نمایند مشکل شما مرتفع میگردد ، ولی ما نه .

ما اسلام را دشمن اصلی آزادی و دموکراسی و استقلال و هویت ایرانی میدانیم و شما اسلام را یک آیین رحمانی ! و انسان ساز میدانید . ما معتقد به حقوق بشر و جامعه مدنی و دموکراسی و آزادی های متعارف هستیم و شما طرفدار حقوق بشر اسلامی و جامعه مدینه النبی و مردم سالاری دینی و آزادی ها در چهار چوب قانون اساسی ج . ا هستید و سایر اختلافات ماهوی که عنوان سرفصل هایش از حوصله این مقاله خارج میباشد .

دوستان سبز ، در این یک سال و اندی خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را در کنار هم تجربه کردیم ولی متاسفانه خواستگاه اهداف و آرمان هایمان آنقدر از هم دور است که باید در دو مسیر جداگانه و شاید متضاد هم حرکت کنیم .

دوستان سبز ، برایتان آرزوی موفقیت نمیکنم چون موفقیت شما مساویست با افزایش طول عمر جمهوری اسلامی ( همانطور که محمد خاتمی باعث افزایش طول عمر جمهوری اسلامی شد یقینا میر حسین موسوی هم باعث تقویت و افزایش طول عمر جمهوری اسلامی خواهد شد ) ولی بدانید از صمیم قلب برایتان آرزوی سلامتی و آرامش و آسایش را دارم و امیداورم که در حکومت دموکراتیک و سکولار آینده بتوانیم در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنیم و از مواهب آزادی و رفاه بهره مند شویم .

زنده باد جمهوری ایرانی
زنده باد هویت ایرانی
زنده باد سکولاریسم
زنده باد مدرنیسم
زنده باد دموکراسی
زنده باد لیبرالیسم


ادامه مطلب ...

کوکلاکس کلان چیست ؟

0 نظرات



هموندان کوکلوس‌کلان سلام نازی می‌دهند و هالوکاست را رد می‌کنند.

کوکلوس‌کلان (در انگلیسی ( Ku Klux Klan یا به شکل کوتاه‌شده‌اش (KKK) نام سازمان‌های همبسته‌ای در کشور ایالات متحده آمریکا در گذشته و امروز می‌باشد که پشتیبان برتری نژاد سفید ، یهودستیزی ، نژادگرایی ، ضدیت با آئین کاتولیک ، بومی‌گرایی و نفرت نژادی می‌باشند . اینان برای رسیدن به آماج خود به اعمال غیر اخلاقی‌ای متوسل می‌شوند. برای نمونه پریشان ساختن شکل خود و ترساندن سیاهان آمریکا استفاده از ابزار ترور، خشونت و ایجاد وحشت از جمله حربه‌های آنان جهت پیشبرد عقایدشان است.

نام کوکلوس‌کلان از آمیزش واژه یونانی kuklos به معنای چرخ و واژه انگلیسی clan به معنای طایفه پدید آمده است.

این گروه نخستین بار در ۱۸۶۵ (میلادی) به دست کهنه‌ سربازان ارتش کنفدراسیون آمریکا بنیاد نهاده شد. آماج اینان جلوگیری از بازسازی و سنگ‌انداختن در کارجمهوری‌خواهانی بود که در جنگ پیروز شده و برده‌داری را لغو نموده بودند. آنها به تندی راه خشونت را پیش گرفتند. در واکنش به کردارشان،در آغاز آنان فعالیتهای کوکلوس‌کلان را دروغ دانسته و آن را بهانه‌ای برای پیشروی ارتش فدرال به ایالت‌های متحد جنوبی می‌خواندند. سرانجام یولیسیز اس.گرانت رئیس جمهور آمریکا در آغاز دهه ۱۸۷۰ و با بهره‌گیری از زور و اعلامیه حق شهروندی ۱۸۷۱ آمریکا آنها را نابود ساخت.

ویلیام جوزف سیمونز؛ بنیانگذار کو کلوکس کلان در سال ۱۹۱۵

در ۱۹۱۵ جریان دیگری پا گرفت و از همان نام پیشین کوکلوسکلان بهره برد. اینان از نیروی تازه و کاری‌ای بهره می‌گرفتند،ابزار ارتباط همگانی. نخست فیلمی ساخته شد به نام زایش یک ملت و آنگاه روزنامه‌ای سامی‌ستیز با شور به دادگاهی که در آن یک یهودی به تجاوز جنسی به کودکی محکوم شده بود پر و بال داد و موجی تازه و پرشور در آمریکا به راه انداخت. گروه کوکلوسکلان اینبار با نیرو و اندوخته بسیار دارای سازمندهی ملی و ایالتی نیز شد و میلیونها تن بدان پیوستند. دهه ۱۹۲۰ اوج کامیابی کوکلوس‌کلان بود. جریان دومی که از آن سخن گفته می‌شود به ویژه نژادگرا،کاتولیک‌ستیز،بومیگرا و یهودی‌ستیز و پیرو کمونیسم‌ستیزی بود. برخی از شاخه‌های بومی این گروه دست به پاره‌ای به دار کشیدن‌های بی‌دادرسی و دیگر کنشهای خشن زدند. در هنگان فردافت اقتصادی آمریکا و تا پیش از جنگ جهانی دوم این گروه با پذیرش توده روبرو گشت. در این زمان نازی‌ها نیز از بدانها یاری می‌رساندند.

نام کوکلوس کلان از سوی بسیاری از گروههایی که با اعلامیه حقوق بشر مخالفند یا باورمندان به جدایی نژادی به کار برده می‌شود. در دهه‌های ۱۹۵۰و ۱۹۶۰ این گروهها دست به یک سری کارهای خشن مانند بمبگذاریهایی که به کشتار کودکان و کارگران انجامید دست می‌زدند.

امروزه در آمریکا و دیگر کشورها گروه‌هایی با همین نام هستند که شمار همه آنها از چند هزار فراتر نمی‌رود. این گروه‌ها گستراننده اندیشه نفرت نژادی هستند و از سوی دولتمردان و سران مذهبی انکار می‌شوند.





ادامه مطلب ...

کاریکاتور - علت پس گرفتن منشور حقوق بشر کوروش کبیر توسط جمهوری اسلامی !

0 نظرات


ادامه مطلب ...

کارتون - اعتصاب !

0 نظرات
ادامه مطلب ...

دانلود کتاب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ( PDF ) , موبایل

0 نظرات

هر چند بسیاری از ما ایرانیان ، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را قبول نداریم ولی برای اینکه بتوانیم آگاهانه تر با این نظام فاشیستی مقابله کنیم باید با قانون اساسی اش آشنایی کافی داشته باشیم تا بتوانیم از مغایرات و تناقضات آن بر علیه خودشان استفاده کنیم و در مسیر مبارزات مدنی هم کمترین هزینه را متحمل شویم و سریع تر به مقصود مان که همان آزادی ، عدالت ، جدایی دین از حکومت است برسیم . برای همین به شما دوستان پیشنهاد میکنم این کتاب را دانلود کرده و با دقت مطالعه کنید و آنگاه متوجه خواهید شد که این نظام فاشیستی حتی به قانون اساسی خودش هم پایبند نیست چه برسد به اصول اسلامی و اخلاقی و عرفی و بین المللی و ... و این خبری خوش برای مبارزان راه آزادیست چون حکومت های آنارشیست خودشان باعث نابودی خودشان میشوند و خواهند شد .

قانون اساسی عالی‌ترین سند حقوقی یک کشور و راهنمایی برای تنظیم قوانین دیگر است. قانون اساسی تعریف کنندهٔ اصول سیاسی، ساختار، سلسله مراتب، جایگاه، و حدود قدرت سیاسی دولت یک کشور، و تعیین و تضمین کنندهٔ حقوق شهروندان کشور است. هیچ قانونی نباید با قانون اساسی مغایرت داشته باشد. به عبارت دیگر، قانون اساسی قانون تعیین کننده نظام حاکم است، قانونی که مشخص می‌کند قدرت در کجا متمرکز است، روابط این قدرت حاکم با آزادی ها و حقوق افراد ملت چگونه است و این قوای حاکمه اعم از قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضائیه چه اقتدارات و مسئولیت هایی در برابر ملت دارند.

دانلود کتاب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
نام کتاب : کتاب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (نسخه موبایل و کامپیوتر)
تعداد صفحات : ۴۷
فرمت کتاب الکترونیک : pdf.* – *.jar


مجموعه قانون همراه شامل کلیه قوانین حقوقی و کیفری
مخصوص موبایل با فرمت برنامه ی موبایل JAR و با امکان جستجوی پیشرفته

بسته حقوقی:
نسخه قانون اساسی
نسخه نهایی قوانین مدنی ( شامل سه جلد : جلد اول اموال ، جلد دوم :
اشخاص ، جلد سوم : ادله اثبات دعوی ، آئین دادرسی و اجرای احکام مدنی ، امور حسبی و
خانواده ، وکالت ، اجاره ، تجارت ، کار و تامین اجتماعی ، بیمه ، اوقاف و قوه
قضائیه) بطور کامل

بسته کیفری :
الف – آئین دادرسی کیفری شامل: قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب ، قانون تشکیل
دادگاه ها
ب – قانون مجازات اسلامی ، اجرای محکومیت های مالی ، تشدید
مجازات ها ، دیوان کیفر ، انتقال مال غیر ، مواد مخدر ، استرداد مجرمین ، تعزیرات
حکومتی ، کنوانسیون توکیو ، آئین نامه اجرایی زندان ها ، قاچاق


دانلود کتاب الکترونیک قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران – نسخه فشرده شده (زیپ) – 445 کیلوبایت

دانلود قانون همراه - قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران – نسخه مخصوص موبایل (زیپ) – 780 کیلوبایت

ادامه مطلب ...

تصويري از ساحل بابلسر قبل و بعد ازديكتاتوري ج.ا

0 نظرات





ادامه مطلب ...

شجاعت آقای سرکوب منش - مانا نیستانی

0 نظرات


ادامه مطلب ...

دست مضاعف برای آقا – کاری از آریا

0 نظرات

ادامه مطلب ...

دونکیشوتیسم !

0 نظرات



ادامه مطلب ...

عکس - ملا برگــر !

0 نظرات


ادامه مطلب ...

کارتون - علی خامنه ای چگونه حکم صادر میکند ؟!

0 نظرات



ادامه مطلب ...

کاریکاتور - دست بوسی هاشمی رفسنجانی از علی خامنه ای !

0 نظرات


ادامه مطلب ...

جهان سوم کجاست؟

0 نظرات


خاطره ای از پروفسور محمد حسين پاپلي يزدي

چند سال پيش در دانشگاه سوربن تدريس مي کردم. روزي در آخر ساعت درس يک دانشجوي دوره دکتراي نروژي ، سوالي مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم مي آييد ، جهان سوم کجاست ؟؟ فقط یک دقيقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم که روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي کنم به آن دانشجو گفتم : جهان سوم جايي است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب مي شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد بايد در تخريب مملکتش بکوشد !
ادامه مطلب ...

کاریکاتور - مدارس به حوزه های علمیه واگذار میشوند !

0 نظرات
ادامه مطلب ...

زندگینامه آیت الله ابوالقاسم خزعلی کیست ؟!

0 نظرات

به نقل از نشريه انقلاب اسلامی در هجرت شماره های : ۵۹۴-۵۹۵
انقلاب اسلامی : اين رشته مقاله ها تحقيق به استناد اسناد مکتوب و تحرير شده اند. با وجود ميسر نبودن تحقيق در محل، داخل کشور، اين رشته مطالعه ها را زمينه های تحقيق هائی بايد تلقی کرد که در ايران ﺁزاد می بايد بعمل ﺁيند.


ابوالقاسم خزعلى - متولد ۱۳۰۴ - بروجرد ، از راست گرا‏هاى متحجر است كه، همراه با ديگر اعضاى شوراى نگهبان، بر اين اعتقادند كه احكام اسلام، همانها که فقه وضع کرده است لايتغير هستند . برای مثال، احتكار فقط شامل جو، گندم، كشمش و مويز می ‏شود. در قرن بيست و يکم ، احتکار را منحصر به اين چند ماده غدائی کردن و کسانی با اين طرز فکر را عضويت «شورای نگهبان » بخشيدن ، حتی اگر هر يک از اين «فقيهان» مافيائی نساخته و در بردن و خوردن مال مردم ، و دزديدن حق رأی ﺁنها (نظارت استصوابی) شرکت نداشت ، يکی از مهمترين مشکلهای بود که در اين رژيم راه حل پيدا نمی کرد .
اين شخص از خوابنماهاى اعظم است : هر از چندى خواب می ‏بيند البته به قول خودش خواب خمينى را مرتب می ‏بيند . او، بدين خاطر كه از اعضاى انجمن حجتيه است، خواب ديدن او زياد بى دليل نيست. گاهى هم خواب می ‏بيند كه در اراك در دو طرف آقاى خامنه‏ اى و آقاى هاشمى گلپايگانى دو نفر ايستاده ‏اند كه آن دو نفر از ائمه می ‏باشند.

وضعيت زندگى، دوران كودكى و خانوادگى و مالى :
آية الله در باب وضعيت خانوادگى خود می ‏گويد: خانواده ما از نظر مالى بسيار تنگدست بود، مادرم ترشى می انداخت و، از فروش آن، ماهيانه درآمدى نصيب خانواده می ‏شد. بابت شهريه مدرسه من ماهى ۱۵ ريال بايد پرداخت می ‏شد اما بيشتر مواقع به جاى آن به سيد جعفر يك كوزه ترشى می ‏داديم. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى ص ۲۵) - شغل پدرم ندافى بود . در ايام بحرانى و خفقان رضا خان كه روضه ‏ها تعطيل بود، دست مرا می ‏گرفت و به روضه ‏هاى مخفيانه می ‏برد.(همان اثر، ص۲۶)
از آنجا كه آية‏الله با انجمن حجتيه سر وسرى داشت، مانند رؤساى آن انجمن مرتب خواب می ‏ديد. عماد الدين باقى در كتاب حزب قائدين يا انجمن حجتيه ميگويد: اعتقاد به ديدن خواب از جمله سوژه‏ هايى بود كه از آن در جهت تثبيت خود بزرگ بينى و خود محورى گروه و همچنين در جهت برپا نگاهداشتن تشكيلات استفاده می شد.... خواب‏هاى منقول به حدى بود كه يكى از برادران كه، پيش از انقلاب از انجمن جدا شده بود، ميگفت: مثل اينكه اينها هيچوقت در بيدارى نيستند و هميشه به خواب ميروند كه امام زمان را در خواب ببينند و ايشان تأييدشان كند(در شناخت حزب قاعدين زمان ، ص۱۹۸)
آقاى حلبى رييس انجمن مدعى است كه در سالهاى ۳۲ خوابى ديده است كه امام زمان به وى امر فرموده ‏اند كه گروهى را براى مبارزه با بهايت تشكيل بدهيد حزب (اثر پيشين، ص۳۱)

و اما خواب ديدن آية الله خزعلى: او از بچگى خواب می ‏ديد و می ‏گويد: حدود هشت نه سالگى شبى خواب ديدم در همان مكتب يا مدرسه سيد جعفر، آقايى مرا نوازش می ‏كند.گفت : مرا می ‏شناسى؟ گفتم : نه .گفت : برو يك سينى را پر از آرد كن و براى من بياور. من هم رفتم و يك سينی ‏آرد آوردم و جلوى ايشان قرار دادم. ايشان كف مباركشان را در آن سينى گذاشتند، بلافاصله به ذهنم خطور كرد شكل كف و پنجه ايشان شبيه پنجه‏ اى است كه روى مهرهاى نمازى قرار دارد كه زائران از مشهد حضرت رضا (ع) می ‏آوردند. ايشان تا پنجه را پايين آوردند، فرمودند : حالا شناختى؟ گفتم : شما حضرت رضا (ع) هستيد. فرمود : بله . (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص۲۷)
در دوران تحصيلى، وضع خوبى نداشت . او می ‏گويد: در آن زمان (۶-۷ سالگى او) امكانات مادى بسيار كم بود، مثلاً تهيه كاغذ كار بسيار سختى بود . به اين دليل، مرحوم سيد جعفر شيرازى دستور داد يك لوح حلبى تهيه و روى آن را خط كشى كنيم. پس از تهيه لوح آن را به چهار قسمت تقسيم كرديم، يك قسمت براى ديكته و يك قسمت براى سياق و دو قسمت براى دو درس ديگر. وى ما را با قرآن و كتاب‏هاى فرايض دينى آشنا كرد. همچنين سياق و حساب و رياضى را به من آموخت. من هميشه به او علاقه داشته ‏ام، به طورى كه الان ۷۰ سال از آن روزگار مى‏گذرد هرشب ايشان و ديگر اساتيدم را ياد می ‏كنم. ( همان اثر، ص۲۴).
در مورد وضعيت درآمدى خود می ‏گويد: زمانى ناچار شدم به صورت موقت با عنوان ميرزا، كارهاى مربوط به مغازه‏ ها را در دفاتر بنويسم و بابت آن پولى دريافت كنم. همچنين روزنامه ‏هاى كهنه را در جايى می ‏خريدم و آنها را درجايى ديگر می ‏فروختم. در هر كيلو يك ريال سود می ‏بردم. اين درآمد در آن روزگار زياد بود. (همان اثر، ص ۳۴).
اما آية الله مدتى بعد، زمانى كه خاطراتش رامی ‏نوشت، رويش نمی ‏شد بگويد منظور از ميرزا بودن چه بوده است . ولى در خاطرات خود در كتاب خبرگان رهبرى می ‏گويد: كار من فروش و ثبت و ضبط اموال مغازه‏اى كه لوازم كفش مانند ميخ و مقوا و... در آنجا می ‏فروختم (خبرگان رهبرى، ص ۲۱۷) بود. همزمان با سقوط حكومت رضا شاه و اشغال ايران از سوى متفقين، به قول خودش، ۱۷ ساله بوده است. او نوشته است : كار نوشتن دخل و خرج مغازه‏اى را انجام می ‏دادم و هم چنين حساب نسيه‏ ها را تنظيم می ‏كردم و جنس‏هايى بين كسبه توزيع می ‏كردم و روزى يك ريال يعنى ماهى سه تومان از بابت آن كار در آمد داشتم . اين مبلغ در آن روزگار پول كمى نبود چون ۱۵ كيلو هندوانه را می ‏شد با يك ريال خريد (همان اثر، ص۳۱).

خزعلی در سال ۱۳۲۷ زمانى كه ۲۳ سال داشت ازدواج كرد. او می ‏گويد: من در سال ۱۳۲۷ با خانم طاهره كلباسی ازدواج كردم . پدر خانم اينجانب شيخ محمود كلباسى بود . توليت مدرسه حاج حسن با ايشان بود. اين مرد خيلى بى غل و غش بود كه به من پيشنهاد كرد تا دامادش شوم. ( همان، ص ۳۷)
او در باره وضعيت فرزندانش در كتاب خاطرات خود می ‏گويد: فرزندانم نيز در خط صحيح اسلام حركت كرده‏ اند و هيچ انحرافى در مسير آنان تا كنون ديده نشده است. آنان سخت تحت تاثير مرحوم مطهرى بوده ‏اند . درمقابل منافقين مقاومت می ‏كردند و به جبهه می ‏رفتند و يكى از ايشان نيز به شهادت رسيده است. حاصل ازدواج ما نه فرزند است يكى از آنها چنان كه گفتم به شهادت رسيد. آن كه شهيد شد حسين پسر بزرگم بود . بعد از او ، به ترتيب محسن (خريدار و فروشنده كشتی ‏هاى تجارى و كلاهبردار)- مهدى (چشم پزشك و مسئول انتشارات حيان و ناشر كتاب هويت و... در حال حاضر دهها ميليون به بانكها بدهكار است و آنها جرأت نمی ‏كنند در اين مورد اقدامى انجام دهند. او در مصاحبه ‏اى در سال ۷۸ با روزنامه صبح امروز گوشه‏ اى از پاكی ‏هاى خود را به نمايش می ‏گذارد. او در مورد برنامه هويت می ‏گويد: هويت يك حركت ارزشمندى است. اگر صدقه جاريه براى او (سعيد امامى) در آن دنيا باشد همين برنامه است .او در مورد سعيدى سيرجانى كه توسط سعيد امامى كشته شد می ‏گويد: سعيدى سيرجانى با عشق آن سخنان را به زبان آورد . وقتى توبه كرد مصر بود آن حرفها را بزند و خودش را پاك كند . برنامه هويت به رغم مخالفت‏ هاى آقايان پورنجاتى و لاريجانى ساخته شد . اما اين كه چگونه پخش شد بايد بگويم تصميم به پخش آن، در رده بسيار بالا گرفته شد و در واقع سناريوى هجوم فرهنگى را چشمان باز و تيزبين بچه‏ هاى حافظ نظام كشف كردند كه در بالاترين رده‏ ها تاييد شده بود و پخش شد (صبح امروز ۲۰ شهريور ۱۳۷۸). بالاترين رده، يعنی سيد علی خامنه ای ) . بعدی ها، عليرضا و محمد حسين نام دارند؛ مهدى امسال رشته پزشكى قبول شد (سال ۱۳۷۲). عليرضا در حوزه و دانشگاه درس می ‏خواند، محمد حسين كلاس پنجم ابتدايى است(يعنى ۱۲ سالگى و يعنى اينكه آخرين فرزند او در ۵۶ سالگى او بدنيا آمده است). چهار دختر به نام‏هاى راضيه - مرضيه - مريم و انيسه دارم . مرضيه همسر آقاى گرمارودى است . راضيه همسر آقاى مروى (معاون قوه قضاييه) است - مريم که به او كبرى هم می ‏گويند همسر دكتر نوحى معاون وزير بهداشت است و انيسه هم همسر معاون استاندار خوزستان می‏باشد. (همان اثر، ص ۳۹)
دوران مبارزه آيت الله:
خزعلی در مورد دوران مبارزه خود می ‏گويد : من از نزديكان آية‏الله نواب صفوى بودم (به نواب صفوی ، رهبر فدائيان اسلام که خود می گفت: « مجتهد متجزی » هستم و در واقع درسی نخوانده بود ، ﺁية الله خطاب می کند. در قياس با نواب صفوی، می توان فهميد خود او و ديگر ﺁيات الله عضو ملاتاريا از کدام قماش هستند ) ليكن آية الله بروجردى نظر ديگرى داشتند : آية الله بروجردى مهمترين وظيفه زندگى خود را حفظ حوزه می ‏دانست.گذشت زمان نشان داد تمام سخنان و اقدامات ايشان در اين باره درست بود. وى می ‏گفت : با بودن آب فراوان است كه ماهى بزرگ پرورش می ‏يابد و آب خورد ماهى كوچك پرورش می ‏دهد (همان اثر، ص ۵۶)
در سال ۱۳۴۹، به دليل امضاى يك اعلاميه كه در آن مرجعيت امام تاييد شده بود، به زابل تبعيد شدم و... تنها شش ما ه طول كشيد ( همان اثر، ص۱۲۵)
«آية الله» مبارزاتش را با امضاى يك نامه شروع كرد و كماكان به همين كار ادامه داد. البته علاوه بر آن، گاهى سخنرانى نيز می ‏فرمودند .ايشان ميگويند: يكبار، هنگام سفر به سمنان امداد غيبى برايم اتفاق افتاد كه لازم می ‏دانم توضيح دهم. ( البته امداد غيبى براى ايشان اين بود كه چرخ ماشين در رفت و ايشان زنده ماند ) ( همان اثر، ص۱۲۶)
روابط خزعلی با غير مسلمانان جالب است و نشان از درك بالاى او و دوستانش دارد : «آية الله» سال ۱۳۵۴ به زندان رفت . در مدت ۴۸ روز درسلولى بود ۲ در ۲ متر. او می ‏گويد: هم سلولى من جوان سر تراشيده با سيمايى روشن بود كه محاسنى هم داشت. در ابتدا ، فكر می ‏كردم شايد طلبه ‏اى باشد. از او پرسيدم : طلبه هستيد ؟ با لهجه‏ اى خاص خودش گفت نا . از لهجه‏ اش تعجب كردم . دوباره فكر كردم شايد بازارى باشد كه نوع حرف زدنش و كلماتى كه به كار می ‏برد شبيه مذهبى هاست. گفتم : از بازاريد ؟ گفت : نا. من ارمنى هستم. سلول ما به اين صورت بود كه دو متر در دو مترش در بالا و يك متر در دو مترش پايين ساخته شده بود. به همين علت بين من و او فاصله‏ اى بود. اما با وجود اين همه ترس من اين بود كه مبادا دست يا ترشح دستش به من بخورد . از اين رو، به او گفتم : هم من و هم تو استحمام و نظافت را رعايت می ‏كنيم . اما مقررات مذهبى ما به گونه‏اى است كه اجازه دست دادن به يكديگر را نمی ‏دهد. بنابراين نبايد ترشحات دست شما به لباس من ‏اصابت كند چون در اين جا، شستن لباس‏ها و حتى بدن كار ساده‏اى نيست. (همان اثر، ص۱۲۹)
البته اين نوع « نظريات انقلابى» را هم قماش های او، همه ، داشتند. اينها انسانهاى ديگر را نجس فرض می ‏كردند. البته «آية الله » مانند ديگر آيات بسيار وسواس بود . او می ‏گويد: چون در آن سالها خيلى جوان بودم و خيلى وسواس داشتم، از وضو گرفتن در قهوه خانه اكراه داشتم. چون هر كسى به آنجا می ‏آمد آلودگى ايجاد مى‏كرد . اين دو نفر (نگهبانان او) ميرفتند از چاه آب می ‏كشيدند و می ‏آوردند. من وضو می ‏گرفتم ( همان اثر، ص ۹۲)
البته گويا خمينى اين وسواس را در پاريس ترك كرده بود. زيرا حجت الاسلام مسعودى خمينى می ‏گويد: امام در ابتدا بر اين باور بودند كه در درسشان هم می ‏فرمودند كه كفار كتابى نجس محسوب می ‏شوند و اين نجاست سياسى است. ولى به نظر می ‏رسد با توجه به عملكرد خود ايشان در فرانسه از اين فتوى عدول كرده باشند و حق هم اين است كه كفار كتابى اگر موحد باشند - همچنان كه غالباً اين افراد ادعا مى‏كنند كه موحدند - پاك هستند. امام روى اين جهت ابايى نداشتند كه با دست مرطوب ميله ‏هاى منزل مزبور را لمس كنند.( ميله ‏هاى منزل در نوفل لوشاتوى فرانسه) (خاطرات مسعودى خمينى، جواد امامى، ۱۳۸۱، مركز استاد انقلاب اسلامى، ص ۳۸۹)
يكى از مبارزات ايشان در قبل از انقلاب مخالفت با سينما بود و در اين مورد هم خود او اغراق می ‏كند وهم راوى خاطراتش. او می ‏گويد: يكى از پولداران(رفسنجان) اين شهر سينمايى تأسيس كرده بود. با توجه به فيلمهاى زيانبخش آن زمان كه به منظور انحراف اخلاقى جوانان تهيه می شد ، وظيفه خود می ‏دانستم در مقابل آن بياستم. سرمايه داران رفسنجان نود ميليون تومان!! هزينه كردند تا مرا از بين ببرند (راوى :اين مبلغ برابر با ميلياردها تومان امروزى بود . همان اثر، ص ۹۰)

بعد از انقلاب و مبارزه با دكتر على شريعتى و نظريات او:
«آية الله»، بعد از انقلاب ، منشاء بسيارى از درگيرى‏ها با جوانان بود . در همان اوايل، با ايجاد درگيرى ميان جوانان و تقسيم آنها به مسلمان و كمونيست در اهواز درگيرى ‏هاى زيادى برپا كرد. او در آن زمان به همراه «آية الله» جنتى، موجبات درگيرى‏ هاى بسيارى را در استان خوزستان بوجود آوردند. در قسمت زيرمی ‏بنينيم كه تا كجاى مسائل را اينها ديده ‏اند و چگونه در پى ايجاد مشكل بر سر راه انقلاب بوده ‏اند: خزعلی مى‏گويد: يكى از خاطرات جالب من ، در اوج مبارزات مردم اهواز بر ضد رژيم شاه، تلفن شهيد مطهرى به اين جانب بود... كه از من خواست فوراً به تهران بروم. مرحوم مطهرى گفت: عده‏اى جمع شده ‏اند تصميم دارند هنگامى كه امام وارد فرودگاه مى‏گردد، خانواده رضايی ‏ها را به فرودگاه ببرند كه به امام خير مقدم بگويند. ايشان اضافه كرد با توجه به اين كه اينها كافرند بهتر است شما فوراً به تهران بياييد و... ( همان اثر، ص ۱۴۳)
بعد از پيروزی انقلاب، «آية الله » وارد قضاوت می ‏شود و به راهى می ‏رود كه ديگر جانيان رفتند. او در مورد اعدام آشورى می ‏گويد: خاطره ‏اى كه دارم مربوط به حبيب آشورى است. من اين مرد را با توجه به يكى از آثارش به ۱۳ مورد ارتداد محكوم كردم. مثلاً در رابطه با صفت رحمان گفته بود كه رحمت همين ابر و باران و چيزهاى ظاهرى است. در حالى كه رحمان موجود مستقل به ذات و مشرف بر همه موجودات است.(دليلی محکم تر از اين بر ارتداد و اعدام يک انسان می توان يافت؟! اگراين ﺁدمکش موسی و شبان » مولوی را خوانده بود و بوئی از انسانيت برده بود ..)
يك بار، دكتر بهشتى كه به قم آمد، آشورى هم آنجا بود. به من گفت آيا در صدور حكم ارتداد آشورى عجله نكرده‏ اى. من به ايشان گفتم نه هيچ عجله ‏اى در كار نبوده است. رحم دلى ايشان حتى در باره چنين مرتدى در خور تحسين است. (همان اثر، ص۱۵۲).
"آية الله "، همزمان با قضاوت، با انجمن حجتيه همكارى می ‏كند و در شوراى نگهبان نيز در کار مميزی قانون مصوب مجلس است . تا اينكه خمينی طى نامه‏اى به او گوشزد می ‏كند از انجمن كناره ‏گيرى كند. عمادالدين باقى می ‏گويد: آية‏الله امام خمينى در مورد خزعلى می ‏گويد : شما ديگر در رابطه با من با آنها ارتباطى نداشته باشيد، نام من نباشد تو می ‏خواهى با اينها كار بكنى بكن.(در شناخت حزب قاعدين زمان، ص ۲۳۷)
خزعلی می ‏گويد: در پى صحبت با امام، نظر به سازماندهى و گستردگى انجمن حجتيه، امام به من فرمودند كه بر اين گروه نظارت كنم و به ايشان گزارش نمايم. از ايشان درخواست كردم تا حكمى كتبى به من بدهند. ايشان گفتند نيازى به اين مسئله نيست ولى به علت سوء استفاده‏هاى بعضى افراد انجمن آنهم در حد فرديت نه خود انجمن، اينگونه براى ديگران مطرح كردند كه بودن اينجانب در انجمن دليل بر تأييد امام بر كل انجمن است. امام هم از ۱۲ رمضان ۶۰ اين نظارت را از من گرفتند. (در شناخت حزب قاعدين زمان،ص ۲۳۷)
در ادامه، او پرده از برخى اعمال مرموز در رابطه با جريانات قانون گذارى و دودوزه بازى ‏هاى بين خودشان بر می ‏دارد. بنا بر قاعده ، هر لايحه ‏اى بايد ابتدا مطرح و به بحث گذاشته شود و اگر تصويب شد، شوراى نگهبان ﺁن را بررسى كند و در باره اش نظر بدهد. اما خزعلی می ‏گويد: روزى در مجلس شوراى اسلامى بودم . بحث در مورد يك لايحه دو فوريتى بود . آقاى جنتى هم آنجا بود. روز پيش از آن ايشان براى مطرح كردن مسئله مهمى پيش امام رفتند. امام هم گفتند اگر يك يا چند نفر معتمد آن موضوع را تاييد كنند با آن موافقت خواهم كرد. آقاى رجايى اين موضوع را با من در ميان گداشت. با اين كه جلسه مهمى در مجلس برقرار بود با آقاى جنتى به جماران رسيدم و با امام درباره موضوعى كه آقاى رجايى مطرح كرده بودند ، صحبت كردم و موافقت خود را درباره آن اعلام كردم و گفتم مصلحت مردم در تاييد آن موضوع است. امام فوراً موافقت خود را اعلام كردند (همان اثر، ص۱۵۴) . اما اين لايحه ، اجرای بخشی از کودتای ملاتاريا بر ضد منتخب مردم ايران ، بنی صدر ، بود . ظاهر ﺁن، « سلب اختيارات همايوني» (شاه ) و اما باطن ﺁن ، تصرف بانک مرکزی بود. هم برای اجرای سازش پنهانی اکتبر سورپرايز و هم برای سازمان دادن فسادهای بزرگ . ادعای دروغشان چنان ﺁشکار بود که خمينی نيز ناچار شد به بنی صدر قول بدهد جلو تصويب لايحه را بگيرد. به هاشمی رفسنجانی پيغام داد : لايحه را تصويب نکنيد. خزعلی و جنتی نزد خمينی رفتند و استدلال کردند که تصويب نشدن اين قانون ، تضعيف مجلس است. بايد دوره مجلس ششم می رسيد تا مشت اين دروغ زنان باز می شد . نه تنها مردم ايران شاهد می شدند که اين زورپرستان برای مردم رأی قائل نيستند تا در انديشه قوت و ضعف مجلس باشند ، نه تنها امروز مجلس را پوچ کرده اند، بلکه ﺁن روز نيز ، عملشان تضعيف مجلس و ﺁلت کودتای خائنانه کردن ﺁن بود .
وى در جايى ديگر باز در همين باره می ‏گويد: امام در جلسات خصوصى خواسته هايى داشت و می ‏خواست خبرگان در تدوين قانون اساسى آنها را تصويب كنند. ولى می ‏خواست آن‏ها را به طور غير علنى و بدون حضور نمايندگانى كه محرم نبودند مطرح كند. از اين رو دكتر بهشتى، با درايت و عهده دارى مناسب جلسات، توانست تمام منويات رهبر انقلاب را از تصويب بگذراند يكى از نكات جالب در يكى از جلسات خبرگان اين بود كه شهيد بهشتى، ابوالحسن بنى صدر را در چند مورد خطاب قرار داد. سئوال هايى از او كرد ولى بنى صدر از جواب دادن درماند و به اين ترتيب مشخص شد كه اين شخص هيچ چيزى از نظر فرهنگى و علمى در چنته ندارد.( همان اثر، ص ۱۵۳ )
اما نه تنها ﺁية الله قلابی دروغ می نويسد و هيچگاه بهشتی از بنی صدر يک سئوال نيز نکرد، بلکه بهشتی ، بنا بر ساخته خزعلی هم، در مقام سئوال کننده نبود ، در مقام پاسخ دهنده بود. دروغی که خزعلی ساخته است ، پوششی بر دو واقعيت مهم است : ۱ - خزعلی نزد بنی صدر رفت و گفت : امام توسط من به شما پيغام داده اند که خود را برای تصدی مقام اول حفظ کنيد و وارد مخالفت با ولايت فقيه نشويد. ۲ - برغم اين وعده، او مخالف اصلی ولايت فقيه بوده و مانع از تصويب ولايت مطلقه فقيه شده است. در حقيقت، بهشتی به تصويب رساندن ولايت مطلقه فقيه را کارگردانی می کرد : او که در شورای انقلاب به پيش نويس قانون اساسی رأی داده بود، در مجلس خبرگان ، رأی خود را فراموش کرد و بظاهر، مجری دستورهای محرمانه خمينی شد. اما در باطن، برای خود اختيارات مطلقه به تصويب می رساند. توضيح اينکه پيشنهادی به امضای منتظری و حسن ﺁيت ارائه شده بود که برای « رهبر » ۱۶ اختيار (ولايت مطلقه ) قائل ميشد. بهشتی ذيل ﺁن، بندی را افزوده بود که به «رهبر » اجازه می داد اختيارات خود را تفويض کند. خيال او اين بود که به رياست جمهوری برسد و خمينی اختيارات خود را به او تفويض کند. کاری را که او نتوانست ، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی، با بازنگری در قانون اساسی ، کردند و خامنه ای صاحب ولايت مطلقه شد!
بنی صدر ۹ دليل - دو دليل از ﺁنها از طالقانی بود - در مخالفت ولايت فقيه با تصريحات قرﺁن ارائه و خطر استقرار استبدادی به نام دين را خاطر نشان کرد . نه بهشتی که جوادی عاملی را به پاسخگوئی برانگيختند. او نيز نتوانست پاسخ گويد. چون بنی صدر، جدا گانه ، با منتظری نيز صحبت کرده و او به نظارت فقيه قانع شده بود، در پاسخ گفتند : ما می خواهيم نظارت فقيه باشد که مشروطيت تکرار نشود. پس از ﺁن اختيارات صرف نظر شد. در متن اوليه ۱۱۰ ، بخشی از اختيارات فرماندهی کل قوا نيز نبود. به پيشنهاد حسن ﺁيت - بنا بر مأموريت - در جلسه عمومی مجلس افزوده شد.
و نيز بنی صدر دو انتصاب خمينی را خلاف قانون اساسی دانست . از جمله به دليل مجتهد نبودن دو منصوب او . در باب سواد بهشتی، چند يادﺁوری بموقع است : ۱ - بنی صدر نصب بهشتی به رياست شورای انقلاب و موسوی اردبيلی را به دادستانی کل ، خلاف قانون اساسی می دانست به سه دليل : يکی اينکه اين دو مجتهد نيستند و دو ديگر اينکه عادل نيستند و سه ديگر اينکه با ديوان کشور شور نشده است. بنا بر اين ، انتصابشان خلاف قانون اساسی است. ۲ - در ۲۵ اسفند ۱۳۵۹، در جلسه ای که به فراخوان خمينی و در حضور او تشکيل شده بود، بهشتی به خمينی گفت : ما با ﺁقای بنی صدر نمی توانيم کار کنيم . زيرا ايشان خود را انديشه قرن و ما را بی سواد می دانند. بنی صدر جمله او را کامل کرد : بی سواد و بی دين . خمينی خنديد و در پاسخ اعتراض بنی صدر که اين دو فاقد صفاتی هستند که قانون اساسی برای دارندگان اين دو مقام قائل شده است، نگفت : اين دو مجتهد هستند . روزگار را ببين که حالا موسوی اردبيلی، دم از مرجعيت تقليد نيز می زند ! و ۳ - فيلسوف و فقيه بی بديل ، مهدی حائری يزدی ، در خاطرات خود، تحصيلات حوزوی بهشتی را در حد سطح ، ارزيابی کرده است (ص ۱۳۸ خاطرات ) يعنی مجتهد نبوده است.

«آية الله» مانند ديگر دوستانش در مورد دكترشريعتى ميگويد: به همين علت اجانب براى ما حسينيه ارشاد ساختند. يادم می ‏آيد مؤمنين آن جا را يزيديه اضلال می ‏خواندند. چون حمله به دستگاه پهلوى چاشنى روز بود، بعضى مواقع به رژيم در حسينيه ارشاد حمله می ‏شد . اما اين براى اغفال مردم بود. با شروع كار حسينيه كم‏كم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد می ‏خواستند در بين مردم چنين چيزى را جا بيندازند كه روشنفكر جايش در حسينيه ارشاد و واپس گرا جايش در مساجد است. در حسينيه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجويان جمع می ‏شدند كه البته خود يك خطر بود. مرحوم مطهرى و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود اين توطئه را خنثى كردند. حسينيه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بين دانشجو و روحانى و ديگر گروه ها و دسته ‏هاى مردم بود. مرحوم مطهرى نخستين كسى بود كه پى برد حسينيه ارشاد خلاف ارشاد مردم حركت ميكند . يك روز ايشان به من و مرحوم هاشمى نژاد گفت: من نسبت به آينده اسلام احساس خطر می ‏كنم چون اين شريعتى و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمی ‏فهمند. مرحوم مطهرى مستقيم و غير مستقيم خطر مذكور را در مجامع و مجالس بازگو كرد و حتى اين مسئله تا حدودى منجر به انزواى ايشان گرديد. ( همان اثر، ص۱۳۵). وى ادامه می ‏دهد: البته اكنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دكتر شريعتى روشن شده است. افراد انقلابى ما گاهى او را در رديف مطهرى و بهشتى قرار می ‏دادند كه البته براى من تأثر آور بود.

وى ادامه می ‏دهد: آن زمان اگر حرفى می ‏زديم ممكن بود برخى تصور كنند چون شريعتى را به چشم يك رقيب می ‏بينيم اين نظر را درباره او داديم . ولى اكنون وضعيت تغيير پيدا كرده است می ‏توانيم واقعيت‏ ها را به مردم بگوييم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص۱۳۷)
وى خاطره‏اى دارد از دكتر شريعتى كه جالب است. می ‏گويد: دريك جلسه ‏اى كه اينجانب، شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، شهيد مفتح و آقاى هاشمى رفسنجانى حضور داشتند (در منزلى نزديك سيد خندان در خانه فردى به نام صادق پيراهن دوز) ما تعرضاتى به شريعتى - كه در آن جلسه نيز حضور داشت - كرديم. البته مرحوم بهشتى تعرضاتش غير صريح بود . ولى من و شهيد مطهرى صريح و روشن عليه شريعتى موضع‏گيرى كرديم. دكتر شريعتى در اين جلسه ادعا كرد كه من پشتيبان روحانيت هستم. مرحوم مطهرى ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا ميكنيد كه وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهاده ‏ايد. ولى واقعيت اين است كه آقاى طالقانى اين كار را بيست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه يك خربوزه فروش هم براى روحانيت احترام قائل نشديد. چون شما گفته ‏ايد روحانيون اگر صداى خوبى داشته باشند روضه خوان می ‏شوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصرى داشته باشند مسئله گو می ‏شوند و اگر اين دو را نداشته باشند امام جماعت می ‏شوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص۱۳۶).
«آية الله» اين فرق را با امامش دارد و ﺁن اينكه خمينی ، در ظاهر، خود را مخالف شريعتى نشان نمی ‏داد. اما ، در باطن، دستور می ‏داد او را بكوبند. حال ﺁنکه خزعلى علنى شريعتى را به اصطلاح «علما»، مورد هجمه قرار می ‏دهد. البته جز دروغ و بهتان در چنته ندارد و کارش وارد كردن چماق تكفير بر سر شريعنى، است. از امثال او نيز انتظار استدلال نبايد داشت.
محتشمى، در اين مورد، می ‏گويد: بعد از رحلت حضرت امام، در يكى از بولتن ها، مطلبى از آقاى سيد حميد روحانى نقل شده، مبنى بر اينكه ايشان، در يك نشست دانشجويى، گفته است: آقايان محتشمى و فردوسى پور خدمت امام رسيدند و از معظم له شنيدند كه فرمود: اگر شريعتى را مسلم می ‏دانستم از او به عنوان مرحوم ذكر می ‏كردم! در حالى كه اين مطلب به هيچ وجه صحت نداشت و خود آقاى روحانى هم در پاسخ به سئوال من كه آيا چنين مطلبى را اظهار كرده، اين نقل را تكذيب كرد. واقعيت همان است كه اينجانب در خاطراتم آورده ‏ام و آن بحث عنوان شهيد بود كه امام زير بار نرفتند.(خاطرات سياسى جلد ۲، سيد على اكبر محتشمى، خانه انديشه جوان، ۱۳۷۸، ص ۲۷۵)
آقاى محتمشى ، در مقام توضيح، ادامه می ‏دهد: قبل از ظهر بود كه آقاى فردوسى پور را ديدم گفت وقتى به خانه برگشتم، چند دقيقه‏ اى نگذشته بود، كه حاج ابراهيم آقا آمد و گفت امام گفتند زود بياييد. بلافاصله رفتم و خدمت امام رسيدم. پيش نويس تسليت ( تسليت براى دكتر شريعتى) روى ميز كوچك مطالعه امام بود. امام گفتند دكتر شريعتى خوب می ‏نوشت و خوب سخنرانى می ‏كرد ولى اشتباهاتى داشت كه كاش آن اشتباهات را نمی ‏داشت. از جمله اشتباهات او توهين به برخى علما و بزرگان دين مثل علامه مجلسى و خواجه نصير طوسى بود و يا مسئله اسلام منهاى روحانيت كه ايشان تبليغ می ‏كرد. بعد ايشان گفتند : آنچه در اين تسليت نامه نوشته‏ ايد مطلق است و شما تمام نوشته ‏هاى او را تاييد كرده ‏ايد و اين درست نيست. اگر پرانتز باز كنيد و برخى از آنها را استثنا كنيد آبروى او را برده ‏ايد. بنا براين چه اصرارى داريد اين كار را بكنيد. آقاى فردوسى پور موضوع دوم (برگزارى فاتحه براى دكتر شريعتى) را مطرح كرد و توجيه آقاى دكتر يزدى را نيز اضافه نمود. امام در پاسخ علاوه بر اشكالى كه به نظر دوستان رسيده بود گفتند: بايد بدانيد كه شما نمی ‏توانيد خودتان را از من جدا كنيد. آنچه شما انجام می ‏دهيد به من نسبت داده می ‏شود و... و حضرت امام پاسخى براى تسليت دانشجويان به اين مضمون نوشتند. جناب آقاى دكتر يزدى ايده الله تعالى - پس از اهداى سلام، تلگرافهاى زيادى از اروپا و از طرف انجمنهاى اسلامى و دانشجويان در مرگ آقاى شريعتى به اينجانب رسيده است. مرگ فرد مهم نيست، مرگ جامعه مهم است. اگر جامعه بميرد آمريكا مسلط می ‏شود. اگر جامعه بميرد اسراييل مسلط می ‏شود. اگر جامعه بميرد رضا خان مسلط می ‏شود.... - محمد منتظرى بار ديگر نامه را برد تا امام متن آن را عوض كند. ولى امام گفت «جواب همين است» - وقتى دانشجويان و انجمن‏هاى اسلامى و اتحاديه از جريان برخورد با دكتر مطلع شدند برآشفتند و او را آماج انتقاد و اعتراض كردند. روز پانزدهم شعبان بود و موسم زيارت.امام عازم كربلا بودند فردوسى پور امام را می ‏بيند.. می ‏گويند: الان عازم كربلا هستم و نمی ‏دانم نامه كجاست بياييد كربلا تا چيزى بنويسم. نامه ‏اى كه حضرت امام از كربلا مرقوم فرمودند اين بود. جناب آقاى يزدى ايده الله تعالى - پس از اهداى سلام، تلگرافهاى زيادى از اروپا و آمريكا از طرف اتحاديه انجمنهاى اسلامى و دانشجويان در اروپا و آمريكا از بخشهاى مختلف و از ساير برادران مقيم خارج كشور - ايدهم الله تعالى - در فقد دكتر على شريعتى واصل شد و چون جواب به تمام آنها از جهاتى ميسر نيست و تفكيك صحيح نمی ‏باشد. از جنابعالى تقاضا دارم تشكر اينجانب را به همه برادران محترم - ايدهم الله تعالى- ابلاغ نماييد اينجانب در اين نفسهاى آخر عمر اميدم به طبقه جوان عموماً و دانشجويان داخل و خارج اعم از روحانى و غيره می ‏باشد. و...(خاطرات سياسى جلد ۲، سيد على اكبر محتشمى، خانه انديشه جوان، ۱۳۷۸، ص ۲۷۷-۲۸۰)

خزعلی، بعد از فداكارى ‏هاى بسيار در سطح ملى و فرا ملى ، از شوراى نگهبان خارج شده و به صورت آزاد كار ميكند : هر جا نياز به زور بود او به طور خودسر عمل می ‏كند. او در مورد خشونت و دين و مردم ، نظرات جالبى دارد . توجه کنيد. «آية الله » می ‏گويد: اگر دين، دين خشن نيست، پس چرا پيامبر جنگ كرد. می ‏گويند چرا روزنامه‏ ها را تعطيل كردند. يا للعجب! می ‏گويند چرا توهين كننده‏ هاى به امام حسين را تعطيل كرديد. اين روزنامه ‏ها براى جوانى كه قبل از عيد كشته شد يك خط ننوشتند در عوض براى عبدالله نورى ۱۷ هزار برابر امام نوشتند... براى شهردار منحرف ۱۰ هزار برابر امام نوشتند...
- جهاد يعنى ريختن خون دشمن هنگامى كه عقايد مردم را سست كند، امر به معروف يعنى خانم چهره‏ ات را بپوشان، آقا ماليات سنگين نگير... پول برق و گاز را بالا نبر، به مردم فشار نياور. اينها نهى از منكر است....
- اين چه حرفى است كه می ‏گويند اگر مردم خواستند. مردم چه كاره ‏اند؟ مردم احكام خدا را اجرا می ‏كنند. مردم محترم و عزيزند اما براى اجراى احكام خدا، نه براى بر هم زدن احكام خدا. (يا لثارات الحسين، شماره۸۰،ص۴). اين حرفها را کسی امروز می زند که ديروز نزد خمينی رفته بود تا نکند پس گرفتن لابحه ای که حکومت رجائی به مجلس داده بود، موجب تضعيف مجلس شود !
بديهی است ارسطو زده کم مايه ای که خزعلی است خشونت زدائی را خشونت گرائی می خواند. وقتی قدرت اصل و زور و دروغ روش شدند، انسان نيز از فطرت خود بيگانه و خزعلی می شود.
خزعلی در مورد مطبوعات مى‏گويد: اين روزنامه‏ هاى جديد "ولد حرام" هستند من يقين دارم كه از آمريكا دستور دارند كه در ايران به مقدسات توهين كنند و توهينى كه طى اين ۲ سال اخير به مقدسات شده در طول تاريخ حكومت "آريامهرى " نشده است ... امروز ديگر وقت سكوت نيست مثل دوران نواب صفوى است كه يكى از انقلابيون آن زمان قصد كشتن كسروى را كرد. وقتى در خيابان نتوانست او را به قتل برساند در دادگاه كسروى را با يك پاره آهن كشت، امروز هم مثل همان دوران است. ( روزنامه خرداد۷۸/۷/۷)
«آية الله» می ‏گويد: چهار تا قلم بدستى كه از سوى آمريكا حمايت مى شوند عليه مبانى دينى و مقدسات مى نويسند. معاون وزير ارشاد سابق آقاى بورقانى كه ۱۳ سال در آمريكا بوده و سعيد حجاريان رانده شده وزارت اطلاعات هستند كه دارند با ما بازى می ‏كنند. (آفتاب امروز ۸.۷.۷۸ قسمت هاى از سخنرانى آيت‏الله خزعلى)
وى در محكوميت حجاريان می ‏گويد: آقاى حجاريان! تو هم به قرآن توهين كرده اى، تو نبايد ديگر اينجا زندگى كنى.( روزنامه آزاد ۱۱/۷/۷۸، آيت‏الله خزعلى) .
در مورد ديه نيز ، ﺁية الله «نظرى انقلابى» دارد و می ‏گويد: در مورد برابرى ديه زن و مرد، من اينها را قبول ندارم. براى ما آية الله درست كرده ‏اند، مجتهد ساخته ‏اند. وى ضمن رد اجتهاد سايرين اظهار داشت: اين‏ها مجتهدين مصنوعى اند مگر قانون اسلام قابل تغيير است. شوراى نگهبان براى انتخابات آتى بايد نظارتش را از الان محكم كند (لثارات الحسين، شماره ۲۰ – ۲۰۶ آذر ۱۳۸۱).
«آية اللهی » که خود را واجد شرايط اجتهاد می داند، در حال حاضر، دبير كل بنياد بين المللى غدير است . او، در يكى از سخنان گوهر بار خود، می ‏گويد: عيد واقعى عيد غدير است و اگر عيد نوروز را عيد واقعى بدانيم در آن دنيا چگونه جوابگوى حضرت على (ع) باشيم؟
اين «آية الله» علاوه بر آن از اعضاى برجسته مجلس خبرگان رهبرى است كه در آن مجلس كه بايد ناظر بر قول و فعل «رهبر» باشد، سخنرانى غرائى در مورد آقاجرى کرده كه قابل خواندن است . وى در بخشى از سخنان خود در مورد آقاجرى و خاتمى گفته است: آقايى با كمال وقاحت گفت ماركس گفته است «كه دين تخدير جامعه است. من می ‏گويم دين تخدير جامعه و ملت است» و به ائمه توهين كرد. تو مردك به ائمه توهين می ‏كنى؟ قاضى نوشت مرتد است. كسى كه اين طور توهين كند چيز ديگرى افزون نگويد. بعد آقايى (خاتمى) گفت اين مرد مورخ متدين جايش خالى است و من هم در خبرگان عرض كردم بله جايش خالى است در قبرستان. چون حكم اوليه اعدامش صادر شده آن هم نه در قبرستان مسلمين، قبرستان لائيك و مردم بى دين. اين «آية الله» مخوف بارها و بارها چنين احكامى در مورد افراد صادر كرده و آنها را به جرم ارتداد و باغى و طاغى به اعدام محكوم كرده است.
او كه « مورخ نابغه ‏اى!» است ، در يك سخنرانى، ميگويد :افرادى مثل تقى زاده و محمد على جمال زاده كسانى هستند كه دين نداشتند و مملكت و مخازن نفتى را، به راحتى در اختيار بيگانه و اجنبى گذاشتند. اما يك مرد ايستاد و به آمريكا تندى كرد در نتيجه نفتمان و مملكتمان مال خودمان شد.
ﺁيا او نمی داند تقی زاده «روحانی » بود . جمال زاده نويسنده بود و در کار واگذار کردن امتياز نفت به بيگانه نبود. اما ﺁن مرد که نفت را ملی کرد، مصدق بود . و ﺁنها که بارديگر امتياز فروشی را باب کردند، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و خاتمی هستند .
وى همچنين در مورد نامه ۱۳۵ نماينده به رهبرى مدعى شد كه مداركى دارد مبنى بر اينكه نامه ۱۳۵ نفر نماينده مجلس به مقام رهبرى با دستور يك نفر ساكن آمريكا نوشته شده است. (باز اين همان کس است که نزد خمينی رفته بود تا شهادت بدهد پس گرفتن لايحه رجائی ، تضعيف مجلس است ) كه البته اين مدرك هم مانند مدارك دوست عزيزش مصباح يزدى در مورد چمدانهاى دلار ، وجود خارجی ندارد . او از مصباح يزدى به عنوان شهيد مطهرى دوم ياد كرده و با تقدير از وى به حوزه علميه به دليل پرورش چنين شخصى تبريك گفته است؟
«آية الله » درباره آزادى مطبوعات می ‏گويد : ما يك روزنامه خوب در كشور داريم كه آنهم كيهان است. من در ابتداى رياست جمهورى آقاى خاتمى به ايشان گفتم : اينقدر آزادى ندهيد! اين اشتباه است. اما ايشان اذعان داشتند دين را بايد طورى تفسير كرد كه به آزادى لطمه نزند. حالا ديديد چطور شد روزنامه نويسان سلام و خرداد و صبح امروز و نشاط قلم آمريكا و اسراييل و تركيه را لاى انگشتانشان می ‏فشارند. (كار و كارگر ۳۰ تير ۷۸)
خزعلی با اشاره به جنگ و شهردار تهران می ‏گويد : امام (ره) جوان‏ها را از كنار درياى خزر به اروند رود و در مقابل مسلسل‏هاى صدامى كشاند. آنجا شهوت رانى بود و اينجا شهادت . آن جوانان با شوق آمدند و اين فتح نمايان را كردند. هم اكنون يك شهردار لايق با زندگى ساده و خدمت شايان روى كار آمده كه شور و شوق فراوانى در مردم بوجود آورده آنها انسانهاى فوق‏ العاده ‏اى نيستند اما انسان‏هاى دين باور و در مقام خدمت به مردند. (گفتگوى با خبرگزراى دانشجويان - ايسنا) . مقصود او احمدی، تروريستی است که به خواست مافياه ای نظامی - مالی ، شهردار تهران شده است.
با اينهمه « امام » ، « امام » کردن های خزعلی، نبايد پنداشت کسانی مثل او طرفدار خمينی بوده اند و يا هستند. ادعای او روايت است. اما درايت يا ﺁنچه را مردم ايران ديده اند اين بوده است که انجمن حجتيه را رژيم شاه بر ضد خمينی بکار می برد . اما اين حزب که از قدرت جدائی ناپذير است ، بعد از انقلاب، خود را به خمينی چسباند. خمينی نيز از بيم ﺁنکه حجتيه سرانجام صاحب رژيم او شود، مجبور از انحلالش کرد. اما بعد از خمينی ، با «رهبر» شدن خامنه ای ، از نو ، روش تصرف قدرت را در پيش گرفت و امروز ، در بافت تارعنکبوتی شرکت دارد که شبکه مافياهاهای نظامی - مالی را در بر می گيرد .



ادامه مطلب ...

فرجام نامه عبدالله مومنی به علی خامنه ای - کاری از اذل

0 نظرات



ادامه مطلب ...

عکس های شیوا نظر آهاری بعد از آزادی از زندان خامنه ای

0 نظرات




درود بر تو دختر قهرمان


ادامه مطلب ...

عکس های شهید مصطفی غنیان

0 نظرات


شهید مصطفی غنیان دانشجوی 26 ساله مقطع كارشناسی ارشد مهندسی معماری بود که در شب 27 خرداد، اولین چهارشنبه پس از انتخابات، در حال الله اکبر گفتن بر روی پشت بام ساختمانی 8 طبقه در محله سعادت‏آباد تهران، به ضرب گلوله‏ تک تیراندازهای مستقر در ساختمان های اطراف به شهادت رسید.
با این وجود با دسیسه چینی برخی، نام شهید غنیان، در میان اسامی كوی دانشگاه تهران و آن هم در میان اسامی کشته‏شدگان بسیجی منتشر شده بود که پس از پی‏گیری‏های بعدی این موضوع تکذیب شد. خبرنامه امیرکبیر، جزئیات این ماجرا را این گونه توضیح می‏دهد:
در شب شهادت شهید غنیان، حاج محمد تقی غنیان پدر شهید مصطفی غنیان که از چهره های سرشناس انقلابی مشهد و دوران قبل از انقلاب است از سفر آلمان به ایران برمی‏گردد و از فرودگاه به منزل دانشجویی فرزندش، می‏رود.
به گفته یكی از اعضای خانواده، شهید غنیان ضمن پذیرایی از پدرش با چای و هندوانه به پدرش می‏گوید: «ما این شب ها بالای پشت بام الله اكبر می‏گوییم، تا شما هندوانه ‏تان را بخورید و استراحت كنید من بالای پشت بام می‏روم و امشب زودتر برمی‏گردم.» از پدر شهید غنیان نقل شده كه: «پس از مدت كوتاهی متوجه سرو صدای زیاد در ساختمان شدم و ناگهان در منزل به شدت كوبیده شد. در را كه باز كردم یكی از همسایه گفت مصطفی روی پشت بام با شما كار دارد، بیایید بالا»
پدر شهید غنیان هنگامی كه به پشت بام ساختمان هشت طبقه می‏رسد به وی می‏گویند كه به علت تیراندازی باید سینه خیز روی بام برود و در این هنگام پدر شهید غنیان پیكر نیمه‏جان فرزندش را در حالی كه یك گلوله شقیقه‏اش را سوراخ كرده می‏یابد و آن را در آغوش می‏گیرد که مصطفی پس از دقایقی در آغوش پدر به شهادت می‏رسد. به گزارش خبرنامه امیرکبیر خانواده این شهید پس از تحویل جسد به پزشكی قانونی و تنظیم شكایت از قاتلان وی با دادن تعهد مبنی بر عدم برگزاری مراسم ختم و یادبود و با وساطت دفتر آیت الله واعظ طبسی كه از دوستان قدیمی پدر شهید غنیان است، موفق به دریافت جنازه فرزند شهیدشان پس از چند روز می‏شوند.
پدر شهید غنیان در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبای شهر مشهد اینچنین می‏گوید: «... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران تنها سرمایه‏اش را که جانش بود غریبانه نثار کند.»






تنها به جرم الله و اکبر شبانه گفتن ...





ادامه مطلب ...